بزرگترین


    premier
    granddaddy

فارسی به انگلیسی

بزرگترین اثر
magnum opus

بزرگترین سهم
lion's share, lions share

بزرگترین شکایت
pet

مترادف ها

best (صفت)
بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایسته ترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی

supreme (صفت)
عالی، بزرگترین، افضل، انتها، اعلی

eldest (صفت)
بزرگترین، ارشد، مسن ترین، سالدارترین

maximum (صفت)
بزرگترین، بیشین، بیشترین، بالاترین

پیشنهاد کاربران

گران قدر ترین
بزرگین. [ ب ُ زُ ] ( ص نسبی / ص عالی ) مقابل کوچکین. بزرگترین. ( یادداشت بخط دهخدا ) : اما آن پسر بزرگین در دیه بود. ( ترجمه دیاتسارون ص 300 ) .
مهترین. [ م ِ ت َ ] ( ص عالی ) بزرگترین. بزرگتر از همه :
به نزد پدر دختر ارچند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.
اسدی.
آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. ( مرزبان نامه ) .
Largest

بپرس