بزرگ کردن


    enlarge
    expand
    extend
    magnify
    raise
    to enlarge
    to bring up
    to magnify

فارسی به انگلیسی

بزرگ کردن اندازه
aggrandize

بزرگ کردن بچه
father, nurture

بزرگ کردن نیرو
aggrandize

بزرگ کردن کودک
cradle

مترادف ها

gross (فعل)
جمع کردن، بزرگ کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن

aggrandize (فعل)
افزودن، بزرگ کردن

enlarge (فعل)
بزرگ کردن، وسیع کردن، توسعه دادن، بسط دادن، با تفصیل شرح دادن

magnify (فعل)
بزرگ کردن، بالیدن، درشت کردن، زیر دوربین بزرگ کردن

maximize (فعل)
بزرگ کردن، بیشینه ساختن، بحد اعلی رساندن، به آخرین درجه ممکن افزایش دادن

heave (فعل)
بزرگ کردن، تقلا کردن، کشیدن، باد کردن، جابجا کردن، بلند کردن

amplify (فعل)
افزودن، بزرگ کردن، تقویت کردن، وسعت دادن، مفصل کردن، مفصل گفتن، بالا بردن، بزرگ شدن، منبسط کردن، تشدید کردن

nurture (فعل)
بزرگ کردن، پروردن

dilate (فعل)
بزرگ کردن، منبسط کردن، گشاد کردن، اتساع دادن

distend (فعل)
بزرگ کردن، منبسط کردن، باد کردن، متورم شدن

extend (فعل)
بزرگ کردن، منبسط کردن، ادامه دادن، رساندن، دراز کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، طول دادن، تمدید کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس