برومند

/borumand/

    exuberant
    fecund
    fertile
    healthy
    mature
    young
    youthful
    fruitful

فارسی به انگلیسی

برومند شدن
thrive

مترادف ها

fertile (صفت)
پربرکت، بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر

fecund (صفت)
بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر، پراثر

پیشنهاد کاربران

برومند:بارور و شکوفان
دکتر کزازی در مورد واژه ی " برومند" می نویسد : ( ( برومند ریختی است در پارسی که نزدیک به ریخت پهلوی بارومنتbārōmant مانده است . این واژه اگر بیشتر دیگرگون می شد ، بریخت بَرْمند در می آمد . در واژه ی "تنومند "نیز ریخت کهنتر بر جای مانده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( اگر بر درخت ِبرومند جای،
نیابم - که از بر شدن نیست پای - ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 210 )

بارور، مثمر، میوه دار، قوی، رشید، نیرومند محکم، برخوردار، بهره ور، کام روا، کامیاب، خرم، شاداب، آبرومند
سرزنده
شاداب
جوان
استوار
قوی

بپرس