Dick naked
Wearing no clothes completely nude
واژه برهنه
معادل ابجد 262
تعداد حروف 5
تلفظ bera ( e ) hne
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: brahnak]
مختصات ( ب ِ رَ نِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی berahne
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
نامستور. [ م َ ] ( ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
لوت در حقیقت لؤت است در ترکی، ودر فارسی به معنی برهنه ، وکویر هم کلمه عربی است، کویر لؤت یعنی کویر برهنه، و هم چنین کلمات لات، لوطی، لؤت، کلمات ترکی است. چون حرف ؤ در فارسی نیست فقط ترکی عربی این حرف دارم لذا فارسها نمی تونن تلفظ کنند و بجای لؤت میگن لوت
برهنه
لخت
پتی
اوستا: ماراگنا
پهلوی: برهناگا یا برهناکا
ساسانی: برهنک یا برهنگ
پارسی نو : برهنه
Brehnake پهلوی وارد زبان لاتین و اروپاییان شده و از آن دو واژه brewhnuda و brewnaka ساخته شده کا امروز دو واژه nake و nude به چم ب خنه را در زبان انگلیسی و nu و nudi در زبان فرانسه و ایتالیایی را داریم
... [مشاهده متن کامل]
ریشه واژه nake انگلیسی از برهنه پارسی است
دنبالک زیر را دیدن نمایید.
https://en. m. wiktionary. org/wiki/nudus#Latin
مکشوف تن ؛ عریان. لخت. برهنه بدن : هول واقعه چنان سر و دست و پای را بی خبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 92 ) . و رجوع به مکشوف شود.
لخت - برهنه
رت. . . روت. . . لخت. . . عریان. . . . عور. . . .
برهنه :لخت، بِرَخنِه.
پای برهنه : پای لخت، پای برخنه.
آمده است پای برخنه در خواب راه رفتن، تعبیر خواب حج رفتن.
پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور، فقیر، مستمند، بی نوا، تنگ دست، رت، لوت، لت
برهنه: در پهلوی برهنگ brahnag بوده است .
( ( سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور آهرمنا ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 242. )
ورت
لخت
رت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)