برنج واژه ای فارسی است که از � ورینجا� در فارسی میانه گرفته شده این واژه در زبان سانسکریت بصورت �وریزی� آمده است که با فارسی هم ریشه می باشد و در زبان تامیلی �آریسی� گفته می شود
این واژه از فارسی به یونانی وارد شده و بصورت �آریزا� تلفظ می شود و از آنجا به دیگر زبانهای غربی و به شکل �رایس � خوانده می شود .
... [مشاهده متن کامل] شالیکاری برنج پر محصول
high - yielding paddy farming
برنج RICE
نام علمی Oryza
برنج در تورگی دویو هست
واژه ( برنج ) برگرفته از واژه اوستاییِ ( بِرِجیَ ) بوده است.
چنانکه در رویه یِ 1052 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
ترکی برنج دوگو هست که به صوروت دویی و دوو تلفظ میشود
برنج ، دگرگونه شده بج گیلگی است ک بجار هم به معنی برنج زار است ، در هندی به دانه بیج می گویند و در کاسپین به برنج و روشن می شود که واژه بذر هم ریشه هند و ایرانی دارد و دگر گون شده بیج و بج است .
مس روی = برنج
مس قلع= بُرنز
نحوه ی یادسپاری :
در قدیم، برنج یا پلو را روی سینی مسی می ریختند و سر سفره می اوردند.
لذا آلیاژ مس و روی، برنج می شود و اون یکی بُرنز را می سازد اما کدام یکی؟ اون یکی، داستان کشتی گیری که خودش را به آب و آتش زد و همه را قلع و قمع کرد ولی با این حال مدل برنز گرفت.
... [مشاهده متن کامل] ریشه سانسکریت دارد و کاملا پارسی و ایرانی است البته بعضا میگوییند که کردی است که کلا در هرصورت این کلمه در زبان ایرانی است حالا یا کردی یا پارسی است و ترکها ان را کمی تغیر داده اند و میگوییند پیرینچ و زمانی که زبان عثمانی ها و نوشتارشان پارسی بود این کلمه را قرض گرفتند و استفاده میکنند
برنج، کلمه گیلکی. گیاهی که در آب وهوای مرطوب ومعتدل قابلیت رویش دارد. کناره های دریای کاسبین، مکان مناسب جهت رویش، ونیز برای به عمل آوردن احتیاج به آب فراوان دارد. مرغوب ترین نوع برنج مربوط به شهرستان
... [مشاهده متن کامل] آستانه اشرفیه، که در بستر آبرفتی سفید رود به عمل می آید. برنج کلمه گیلکی، گرفته شده از بج. برنج:بج. وشالیزار:بجار. امروزه اثبات شده که در گیلان حداقل 12هزار سال سابقه بیجارکار ( برنج کاری ) میباشد. لطفآ در هند ویونان دنبال معنی نگردید. آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. بج:برنج. کلمه گیلکی. مرسی.
برنج = ارز
نام دانه ی "برنج" از ریشه ی سانسکریت "وریهی - ز" ( vrihi - s ) است که در پارسی کهن به گونه ی "بریزی" ( brizi ) و در پارسی میانه به گونه ی "برینج" ( brinj ) و در پارسی دری/ نو به گونه ی "برنج" و در پشتو به گونه ی وریزه ( vrize ) درآمده است. در پارسی دری به ریخت "کُرَنج" و "گُرَنج"هم آمده است:
... [مشاهده متن کامل]
بیاراستندش دبیر و وزیر
کرنجش بُدی خوردن و شهد و شیر ( فردوسی )
چو بشنید بر پای جست اردشیر
که با من فراوان کرنج است و شیر ( فردوسی )
بر پایه ی سخن شاهنامه در بالا می توان گفت که ایرانیان نه تنها دستِ کم از زمان ساسانیان برنج را می شناختند و می خوردند بلکه شیربرنج هم درست می کرده اند و با شهد می خورده اند!
در زبان ترکی به برنج" دؤگؤ"یا دؤوؤ گفته می شود. این واژه در زبان ترکی از مصدر دؤمک به معنی کوبیدن گرفته شده است. چون دانه ی شلتوک را می کوبیدند تا پوست آن کنده شده و به برنج تبدیل شود از این رو به برنج دؤوؤ به معنی کوبیده شده گفته می شود. امروزه به کارخانه برنج، همچنان کارخانه ی برنج کوبی گفته می شود.
در پارسی پهلوی:
برینْج= brinj برنج ( دانه و فلز ) .
به نظر من ریشه این کلمه از
به رنج گرفته شده به معنی اینکه
با رنج و زحمت زیاد چون کاشت و داشت و برداشت برنج کار طاقت فرساییه به خاطر همین بهش به رنج یا برنج گفتن و مونده روش
برنج
26. گرچه امروزه برنج یکی از خوردهای ایران است و مردم از پلو خوری لذت می برند، در ایران باستان یکسره ناشناخته بود . در اوستا هیچ واژه ای برای "برنج" نیامده. هرودوت تنها گندم را خوراک اصلی ایرانیان در فرمانروائی کمبوجیه شمرده است. این شواهد منفی در سالنامه های چینی مشخصاً تأیید شده است و به روشنی آورده اند که در ایران ساسانی برنج یا ارزن نیست؛ و شهادت چینی ها در این مورد درست است، زیرا چینی های برنج خوار همیشه علاقه داشته اند از کشت و خورد برنج در میان ملل بیگانه با خبر شوند. در واقع نخستین پرسش هر جهانگرد چینی هنگام ورود به هر جای جدید بی تردید به برنج و کیفیت و ارزش آن مربوط می شده است. این را می توان بروشنی در خاطرات چان کی ین دید؛ او نخستین چینی بود که سفر های دور و درازی در ایران داشت و کشت برنج در فرغانه ( تا ـ یوان/ Ta - yüan ) و پس از آن در سرزمین پارت ( آن ـ سی/ An - si ) و تیائوـ چی ( T'iao - či ) ( کلده/ Chaldœa ) را به دقت ثبت کرد. البته خودش دو سرزمین آخری را ندیده و شنیده های خود در باره آنها را گزارش کرده. منابع چــــــــــــــــنی، نشان می دهد در دوره ساسانی بــــــــرنج در کــــــــــوچا، کاشغر ( سوـ لک/ Su - lek ) ، ختن و تسائو Ts'ao ( جغتا ) واقـــــــــــــع در شمــــــــال تسون ـ لین ( Ts'un - lin ) و نیز در شی ( Ši ) ( تاشکند ) فراوان عمل می آمد. از طرف دیگر، آریستوبولوس ( Aristobulus ) ، ازهمراهان اسکندر در اردوکشیهای وی در آسیا و نویسنده زندگینامه او، که پس از 285پ م نوشته است، می گوید برنج در باکتریان، بابل، سوس ( Susis ) و در بخشهای پائین دست سوریه می روید؛ و دیودوروس نیز بر فروانی برنج در
... [مشاهده متن کامل]
سوزیان تأکید کرده است. هن از این داده ها چنین نتیجه می گیرد که در فرمانروائی ایرانیان و شاید در نتیجه حکومت آنان، کشت برنج از سند تا فرات گسترش یافت و نام یونانی نیز از همین جاست. به هر روی باید برنج در این زمان در پیرامون ایران، آنهم در اینجا و آنجا کشت شده و برسراسر ایران تأثیر نگذاشته باشد. از دید من، حکم چینی ها بر "نبود برنج" در ایران ساسانی چون و چرا نمی پذیرد و فزون بر این به باور من از دوره تازیان کشت برنج در ایران گسترده تر شد. این نتیجه گیری با گزارش هویی چائو ( Hwi Čao ) ، جهانگرد اوایل سده هشتم، سازگاری دارد که در مورد مردم مسلمان ایران گفته است، تنها با نان و گوشت گذران می کنند، اما برنج هم دارند که آن را آرد کرده شیرینی سازند. این نوشته نشان می دهد برنج خورد اصلی نبوده و تنها خوراکی فرعی و کم اهمیت به شمار می رفته است. یاقوت از برنج در استانهای خوزستان و سابو [تازی گشته شاپور نزدیک کازرون امروزی ـ م. ] یاد کرده است. ابومنصور، که نوشته اش بیشترً بر نوشته های تازی استوار است، نخستین نویسنده ایرانی است که بسیار از برنج یاد کرده است. در زبان فارسی امروزی تنها یک واژه برای برنج شناخته شده که همان برنج birinj یا گورنج gurinj ( در ارمنی و آستی: brinju ) است که معمولاً آن را وام از vrīhi سنسکریت می دانند؛ واژه افغانی vrīže ( همراه با یونانی ) به واژه سنسکریت نزدیکتر است. با توجه به وضعیت تاریخی، بازسازی واژه اوستایی *verenja یا واژه ایرانی *vrinji و نظریه وجود واژه اصیل آریایی برای برنج از دید من پذیرفتنی نیست. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو - ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)