برقرار

/barqarAr/

    confirmed
    established
    in working order
    continuing to exist
    abiding

فارسی به انگلیسی

برقرار کردن
build, establish, set, strike, to commission

برقرار کردن پارلمان
constitute

برقرار کردن جلسه
erect

برقرار کردن روندکار
constitute

برقرار کردن سرزمین بکر
plant

مترادف ها

on (صفت)
روشن، برقرار، باعتبار

confirmed (صفت)
تصدیق شده، تایید شده، موید، برقرار، پا بر جا

indefeasible (صفت)
برقرار، لغو نکردنی، الغاء نشدنی، فسخ ناپذیر، بطلان ناپذیر، از دست ندادنی

پیشنهاد کاربران

مسائل هماهنگ شده و جاویدان حاکی از برقراری میباشد
سلام ، همه چیز مرتب و منظم باشد نشانه برقرار بودن اوضاع و احوال است
برقرار یعنی در صحت و سلامتی همه چیز مطابق میل ماست ( چارچوب خاص لازم الرعایه است )
آباد
سلیم
بر قرار: همیشگی.
برقرارِ یا برقراره؟؟
پایسته
تایید
پیشنهادِ واژه:
" بَرهِشتن یا بَرهِلیدن" برابر با " برقرار کردن" یا aufstellen در زبانِ آلمانی است.
auf = بَر
stellen = هِشتَن یا هِلیدن
برای نمونه : ما می خواهیم این تساوی را برقرار کنیم =ما میخواهیم این تساوی را برهِلیم.
پابرجا
استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، جاوید، مدام، مستقر، معین، مقرر، دایر، آباد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس