برق زدن


    flash
    glance
    gleam
    glint
    glisten
    glitter
    shine
    sparkle
    lighten
    to glitter
    to shine

فارسی به انگلیسی

برق زدن چشم
twinkle

مترادف ها

lightning (اسم)
برق، برق زدن، اذرخش، بارقه

flash (فعل)
برق زدن، خطور کردن، تاباندن، ناگهان شعله ور شدن، زود گذشتن

coruscate (فعل)
تابیدن، برق زدن، درخشیدن

glisten (فعل)
برق زدن، درخشیدن، جسته جسته برق زدن، ساطع شدن

glitter (فعل)
تابیدن، برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن، براق شدن، تلالو داشتن

fulgurate (فعل)
برق زدن، اذرخش زدن

glister (فعل)
برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن

scintillate (فعل)
برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن، جرقه زدن

light (فعل)
اشکار کردن، اتش زدن، مشتعل شدن، روشن کردن، برق زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدن

wink (فعل)
چشمک زدن، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن

ray (فعل)
برق زدن، درخشیدن، تشعشع داشتن

luster (فعل)
برق زدن، درخشیدن، جلوه داشتن

پیشنهاد کاربران

بپرس