برق

/barq/

    lightning
    electricity
    electric current
    flash
    lustre
    glitter
    polish
    burnish
    electric
    electro-
    galvanism
    mains
    power
    sheen
    shine
    sparkle
    thunderbolt
    twinkle

فارسی به انگلیسی

برق ابی
hydroelectric

برق اتمی
nuclear power

برق اسا
flash-like, quick and sudden, suddenly, flashlike, [adv.] suddenly, flash, fleet

برق افتادن
polish

برق انداختن
buff, polish, varnish, water, wax, furbish, to polish, to cause to glitter

برق اندوزه
capacitor

برق بند
dielectric

برق بین
electroscope

برق پالا
filter

برق چی
electrician

برق دادن
electrify

برق دار
live

برق ران
electromotive

برق رسان
electrolyte, electrifier

برق رسانی
electrification

برق رسانی کردن
electrify

برق زا
electromotive, electric

برق زاد
electric

برق زدگی
electrical shock

برق زدن
flash, glance, gleam, glint, glisten, glitter, shine, sparkle, lighten, to glitter, to shine

مترادف ها

brilliance (اسم)
زیرکی، استعداد، درخشندگی، تابش، برق

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

sparkle (اسم)
جرقه، برق، درخشش، تلالو

scintillation (اسم)
جرقه، برق، درخشش، برق زنی

shine (اسم)
پرتو، فروغ، تابش، برق، روشنی، سو، درخشش، پرتلالوء، براقی

sheen (اسم)
زیبایی، درخشندگی، تابش، برق

electricity (اسم)
برق، نیروی برق، نیروی کهربایی

lightning (اسم)
برق، برق زدن، اذرخش، بارقه

flash (اسم)
خود ستایی، جلوه، برق، فلاش، تلالو، لحظه، فلاش عکاسی، تشعشع، روشنایی مختصر، یک ان، بروز ناگهانی

glaze (اسم)
مهره، برق، مینا، لعاب، لعاب شیشه

glint (اسم)
تابش، برق، تلالو، ظهور انی

levin (اسم)
برق، اذرخش

flashover (اسم)
برق، صاعقه، تخلیه الکتریکی غیر عادی

pyrogen (اسم)
برق، عنصر قابل اشتعال، ماده تب اور

پیشنهاد کاربران

ما در پارسی واژگان {برازنده، براز، براختَن} را داریم که به روشنی با {برق، براق} در عربی همریشه هستند.
واژه {بَراز} در پارسی همریشه با {bright} در انگلیسی است و واژگان {برق، براق} هر دو برگرفته از آن هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

از این روی، میتوان واژه {بَراز} را به جای {برق} بکار برد.
همچنین، میتوان از واژه {بَراخت} به جای {رعد و برق} بکار برد، که برگرفته از کارواژه {براختَن} است.
درود بر کاربرِ گرامی /ایرزاد ایرزادی/ که نخستین بازنمایی را در این باره داشتند.
بِدرود!

بَرق
واژه ای ست پارسی و نیکوتر است که بَرغ نوشته و از آن کارواژه ی بَرغیدَن و بَرغاندَن بَرساخته شود.
در پارسی امروز همریشه با بَراز و بَرازیدن و بَرازَنده است ، همچنین همخاستگاه با :
آلمانی : Blitz = آذَرَخش
...
[مشاهده متن کامل]

انگلیسی : flash = دِرَخش
دِگَرِش و آلِش ( تغییر و تبدیل ) وات های بِ به f و رِ به L بسیار پیش می آیَد.

برق در سنسکریت بره barh به معنی درخشیدن است و از سنسکریت به عربی رفته چون [ق] و [غ] جایگزین [ه] می شوند. مانند اسپرهم و اسپرغم، آهاردن و آغاردن، مَه و میغ. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ) ( دستور زبان فارسی دکتر محمد جواد شریعت، چاپ ششم 1372 انتشارات اساطیر )
واژه برق
معادل ابجد 302
تعداد حروف 3
تلفظ barq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی، جمع: برخ]
مختصات ( بَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی barq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
پرغ= برق= بَرَج، برک، برخ، برغ، پَرنگ، بِرچ، چرغه، بریغ، بریک،
دِرَخش، کهربا، بریگ، رخش تاب، پرچ
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی - امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#Taksoo
#نازنین - علیپور
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#نهال - بهداد - فر
#محمد - رویایی
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
#اردشیر - سمسار
#اوج - اندیشان - آزاد
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

زودگذر
رزق برق است آن چه می داری دریغ از خوشه چین
خرمنی کز باددستی جمع گردد خرمن است
آذرخش
آتشه ، آذرخش ، پَرنگ ( برق شمشیرو چیزهایی از ایندست ) بهره جست
خَرفک=جرقه ، برق
برق
این واژه به صورت بِرْچْ یا برج یا برک یا برخ در زبان ها و گویش های ایرانی وجود دارد ، که آقایان سهیل نظری ، امید خوزستان ، علی همتی و خانم یاس هم به درستی فرمودند.
پس در فارسی بودن آن شکی نیست ، تنها شکل تلفظ اش کمی دگرگون شده ؛
...
[مشاهده متن کامل]

نکته ای که توجه دوستان را به آن جلب می کنم این است که از این دست کلمات بسیارند ، مثل کلمه کفش از پارسی به عربی رفته و کفاش را از آن ساخته اند و از همین کلمه برق هم کلمه های براق ، بارقه ، بروق و. . . کلمه های دیگر در عربی ساخته شده اند ، کلمه هایی که از پارسی به عربی راه یافته اند گاهی آنچنان تغییر داده شده اند که پیدا کردن اصل آن ها در زبان پارسی کار آسانی نیست ، و به گفتهٔ برخی تعدادشان به پنج هزارتا می رسد.
پس می توان گفت در واقع زبان عربی مورد هجوم زبان پارسی قرار گرفته .

این واژه تحریف شده واژه برخ می باشد و از زبان پهلوی به عربی راه یافته است. هم چنین در برخی از گویش های محلی هم واژه ی نزدیک تر به معادل پارسی آن نیز استفاده می شود. زبان شناسان باستانی نیز بر این موضوع صحه گذاشته اند.
برق واژه ای ایرانیست زیرا در زبان لکی به رعدوبرق تش بریق می گویند که تش به چم آتش و بریق به چم جرقه و برق است
گمان نمی کنم اصل این واژه عربی باشد چون در زبان لری به شکل های گوناگون موجود است، برای نمونه "بِرچ" و "بریک" که همان معنی برق را دارند.
در گویش دری افغانستان
برق = علاوه بر الکتریسته ، شامل سرعت عمل نیز می شود!
برقی= برقکار را گویند و همچنین برقی یک نوع پشک ( گربه ) به رنگ زرد و نارنجی را برقی گویند و همچنین اشخاصی که رنگ موهایی زرد و چشمانی سبز دارند را نیز برقی صدا می زنند گرچه به عنوان تصغیر شخص است!
...
[مشاهده متن کامل]

برق دار = اشیایی که جرقه زند و بار الکتریکی داشته باشند.

برق خودش معرب بَرَج اوستایی یعنی درخشنده است. در زبان های هندواروپایی دیگر هم نظایرش هشت. آذرخش درخش و . . . هم میشود

رخشه
رخشتاب , الکتریسیته
برق آسمانی = آذرخش
مهندس برق = هنداسگر رخشتاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس