remove (فعل)دور کردن، بردن، برطرف کردن، حمل کردن، رفع کردن، زدودن، برداشتن، عزل کردن، بلند کردن، برچیدن، برداشت کردن، از جا برداشتنrectify (فعل)اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردنacquit (فعل)تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردنdispel (فعل)برطرف کردن، دفع کردن، طلسم را باطل کردنeliminate (فعل)خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردنsurmount (فعل)برطرف کردن، غالب امدن بر، فائق امدن، از میان برداشتن، بالا قرار گرفتنloose (فعل)رها کردن، برطرف کردن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، شل و سست شدن، نرم و ازاد شدن، از قید مسئولیت ازاد ساختن
تلافی کردن جبران کردن عطش دل بردن پاکسازیرفع کردن . . . . . .از میان برداشتنمرتفع ساختن، رفع و رجوع کردن، حل کردن، فیصله دادن، از بین بردن، نابود کردن، رفع+ عکس و لینک