برزیدن


    cultivate
    manipulate

مترادف ها

practice (فعل)
عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

practise (فعل)
ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

پیشنهاد کاربران

واژه برزیدن
معادل ابجد 273
تعداد حروف 6
تلفظ barzidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: varžītan] ‹ورزیدن› [قدیمی]
مختصات ( بَ دَ ) ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
تمرین کردن
ورزشی را پیاپی انجام دادن
بُرزیدن:ترقی و ترفیع یافتن
بُرزاندن=ترقی و ترفیع دادن
واژگان واخنیده ( مشتق شده ) از این کارواژه:
1 - بُرزو ( بلند جایگاه )
2 - بُرزوانگ ( صدای بلند ) =بانگ
3 - بُرج ( دگرگونی آوایی ز/ج )

بپرس