برزش


    cultivation
    exercise
    manipulation
    practice
    culture

فارسی به انگلیسی

برزش کردن
practice

مترادف ها

practice (اسم)
عادت، عمل، تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، تکرار، برزش

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 برزش واژه ای پارسی است 🇮🇷
چمار: تمرین
ممارست، تمرین، عمل و تجربه و معادل بسیار خوبی برای practice
به شکلی که در زبان انگلیسی کاربرد فراوان دارد و در فارسی جایش خالی ست.
در یک برنامه تلویزیونی شبکه های ماهوارهای ( ایران اینتر نشنال ) استاد آموزش زبان فارسی توضیح داد که :
خودم این واژه برزش را ابداع کردم و ان به معنی تمریمن و ممارست در یادگیری ذهن مباشد ( عکس واژه ورزش که به معنی تمرین جسمانی است )

بپرس