برزخ شدن : [عامیانه، اصطلاح]ناراحت شدن. عصبانی شدن .
( ( آخر وقتی که در خانه را زده بود من داشتم ریشم را می تراشیدم و برزخ شده بودم که دستپاچه و با صورت لک و پیسِ صابونی بروم در را به رویش باز کنم. ) ) ( صادق چوبک ، آتما سگ من )
( ( آخر وقتی که در خانه را زده بود من داشتم ریشم را می تراشیدم و برزخ شده بودم که دستپاچه و با صورت لک و پیسِ صابونی بروم در را به رویش باز کنم. ) ) ( صادق چوبک ، آتما سگ من )
در لهجه ی گیلکی یعنی �عصبی شدن�.