برده

/barde/

    bondman
    helot
    servile
    slave
    thrall
    carried
    stolen
    won
    [n.] amount won

فارسی به انگلیسی

برده تاز
slave driver

برده شد
it was carried

برده شدن
roll

برده شدن توسط باد
blow

برده شدن توسط فوت
blow

برده فروش
slave-merchant

برده فروشی
dealing in slaves

برده مانند
servile, slavish

برده کردن
enslave

برده ی پاروزن
galley slave

مترادف ها

bondsman (اسم)
کفیل، ضامن، غلام، برده

bondman (اسم)
غلام، برده، رعیت

slave (اسم)
غلام، برده، بنده، زر خرید، اسیر، خادم

serf (اسم)
غلام، برده، زارع بی زمین و فقیر

پیشنهاد کاربران

رهی, غلام, نوکر, کنیز, بنده زر خرید
واژه برده کاملا پارسی است اما در زبان اوستایی وَرِته فارسی میانه �وَرْدَگ پهلوی می شود انشهریگ دگرگون شده یا تحقیر کرده در پارسی نو شده برده این واژه یعنی برده صد درصد پارسی است.
منابع. فرهنگ لغت معین
آمیخته واژه ی �برده� ( �بر� �ده� از ریشه ی دادن ) یا همانا جانور سخنگویی که بر ( میوه یا بهره ) می دهد و ارزشی افزوده پدید می آورد، بخوبی چکیده و نمودار تاریخ دورانی است که در آن، برده در بسیاری جاها آدم بشمار نمی آمد!
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_80. html

حلقه کش ؛ حلقه کشنده. کنایه از بنده و مطیع :
گوش جهان حلقه کش میم اوست
خود دو جهان حلقه تسلیم اوست.
نظامی.
ساختم از شرم سرافکندگی
گوش ادب حلقه کش بندگی.
نظامی.
من همان سفته گوش حلقه کشم
با خود از چین و با تو از حبشم.
نظامی.
بنده زر خرید
در زبان کوردی
به بُرده ، بَردَ میگوییم
آشوریان به سرزمین ماد یورش میبردن و مردهارو میکشتن و کَنیشک= دختر ( کنیز ) هارو بَردَ ن ( بردن )
هوادار
گرا
نوکر
سفته گوش. [ س ُ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) شخصی را گویند که گوش او سوراخ باشد. ( برهان ) :
من آن سفته گوشم که خاقان چین
ز ناسفتگان کرده بودم گزین.
نظامی.
|| کنایه از فرمان بردار و قبول کننده و مطیع و تابع و غلام. ( برهان ) . غلام و کنیز و مطیع. ( غیاث ) . غلام که حلقه بگوش نیز گویند. ( رشیدی ) . کنایه از مطلق محکوم و مطیع و اکثر اطلاق آن بر کنیز و غلام کنند. ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

روز و شب سالکان راه تواند
سفته گوشان بارگاه تواند.
نظامی.
دو شخص ایمنند از تو کائی بجوش
یکی نرم گردن یکی سفته گوش.
نظامی ( شرفنامه ص 63 ) .
من همان سفته گوش حلقه کشم
با خود از چین و با تو از حبشم.
نظامی.
سفته گوشی چو در ناسفته
در فروشی بهای جان گفته.
نظامی.
|| ( اِمرکب ) گوش ِ سوراخ کرده. ( برهان ) .

نام دیهی ست در هفت فرسنگی شیراز و انرا بردج و ابرده نیز گویند و نام دیهی است به نزدیکی نخشب و عزیز بردی از انجا بود و نام دیهی است در نزدیکی غزنه که سنایی بدان منسوب است و نام جایی است از اران که بردیج نیز گویند و احمد بن هارون بردیجی از انجا بود و نام شهر بردع نیز برده گفته اند
...
[مشاهده متن کامل]

و نام چندین ده دیگر در جای جای ایران است

این �آمیخته واژه� ( بَر یا فرآورده ده ( از ریشه ی �دادن� ) ، شاید یکی از پرآرش ترین واژه های پارسی باشد؛ زیرا حتا دورانی از تاریخ بشر را بازمی تاباند: سازند برده داری
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
...
[مشاهده متن کامل]

ب. الف. بزرگمهر ششم مهر ماه ۱۳۹۳
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_295. html

برده: در پهلوی ورتگ wartag بوده است.
( ( هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان ، ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 227. )

سبی
برده. رق. اسیر. «ممالیک و عبید». خادم. «وصیف و صیفة». «غلام و جاریه». مملوک. رقیق. در زبان ترکی «قول » یا «کوله»، «بنده » ( احتمالا برگرفته از فارسی بوده است. )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس