بردن


    to carry
    take
    to steal
    to take to wife
    marry
    to lead
    conduct
    to win
    to ravish
    carriage
    bear
    beat
    convey
    gain
    push
    removal
    remove
    score
    shoot
    strip
    sweep
    transfer
    transport
    experience
    extract
    to take
    to marry
    wash
    wheel

فارسی به انگلیسی

بردن اتومبیل
steer

بردن ارث
fall

بردن از
whip, ace

بردن از یاد
slip

بردن با ارای قریب به اتفاق
laugher

بردن با امتیاز زیاد
runaway

بردن با اکثریت زیاد
landslide

بردن با چرخ
wheel

بردن با حرکت تند و سرتاسری
sweep

بردن با سرعت
whisk

بردن با قایق پارویی
row

بردن با وسیله نقلیه
drive

بردن به خدمت نظام
enrollment, enrolment

بردن جایزه
take

بردن چند بر هیچ از تیم مقابل
shutout

بردن قطار به خط دیگر
shunt

بردن مسابقه
take

بردن مسابقه یا انتخابات با رای بسیار
sweep

بردن همه دست ها سوای یکی
little slam

بردن وسیله نقلیه به چپ و راست
weave

مترادف ها

portage (اسم)
بردن، حمل، کرایه، بارکشی، ظرفیت کشتی

drive (فعل)
تحریک کردن، بردن، کوبیدن، راندن، اتومبیل راندن، عقب نشاندن

port (فعل)
بردن، حمل کردن، بارگیری کردن، ببندر اوردن، ترابردن

snatch (فعل)
ربودن، بردن، گرفتن، قاپیدن

remove (فعل)
دور کردن، بردن، برطرف کردن، حمل کردن، رفع کردن، زدودن، برداشتن، عزل کردن، بلند کردن، برچیدن، برداشت کردن، از جا برداشتن

bear (فعل)
تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن

abstract (فعل)
ربودن، چکیدن، چکیده کردن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهر گرفتن از، بردن

take (فعل)
بردن، گرفتن، پنداشتن، ستاندن، برداشتن، لمس کردن

win (فعل)
بردن، تحصیل کردن، بدست اوردن، تسخیر کردن، فتح کردن، پیروز شدن، غلبه کردن، فاتح شدن، غلبه یافتن بر

take away (فعل)
بردن

carry (فعل)
بردن، حمل کردن، حمل و نقل کردن، بدوش گرفتن

convey (فعل)
بردن، نقل کردن، حمل کردن، رساندن

conduct (فعل)
بردن، اداره کردن، عمل اوردن، هدایت کردن

propel (فعل)
بردن، سوق دادن، حرکت دادن، بجلو راندن، پیش راندن

lead (فعل)
بردن، سوق دادن، رهبری کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، بران داشتن

steer (فعل)
بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن

pack (فعل)
بردن، توده کردن، بار کردن، قرار دادن، بسته کردن، بسته بندی کردن، بزور چپاندن

transport (فعل)
بردن، حمل کردن، از جا در رفتن، از خود بیخود شدن، نقل و انتقال دادن، ترابری کردن

پیشنهاد کاربران

[ وُرْدَنْ: وُشْتَنْ ] ( کاب م ) بدل: بُردن.
بردن و بار
واژه بردن از بنیاد هندواروپائی بهر - bher یا بردن که حمل کردن و بارداری نیز میباشد. ازاین ریشه بنیادی در فارسی باستان بارانتی. barantiy یا حمل کردن ودر اوستا و سانسکریت براتی bharati یا حمل کردن از ریشه بر - bhr یا بردن که در انگلیسی واژه های متفاوتی موجود اند مانند bring - - bear - birth
...
[مشاهده متن کامل]

بفرمود کاین نزد ایشان برید
کسی را مگوئید و پنهان برید - فردوسی

بازانیدن . [ دَ ] ( مص ) متعدی باختن . بازاندن . بر حریف غالب شدن . رجوع به باختن و بازاندن شود.
کارواژه ( بُردن ) درست نمی باشد بلکه ( بَردن ) درست می باشد. چراکه بُن آن ( بَر ) می باشد.
نمونه:فلان چیز را با خودت ببَر. ( یا ترابَری )
مردمان سرزمین آریانا ( افغانستان ) به درستی آن را ( بَردن ) بکار می برند.

بپرس