بردبار

/bordbAr/

    patient
    stoical
    tolerant
    tolerantly
    meek
    forbearing

فارسی به انگلیسی

بردبار برای مدت طولانی
long-suffering

بردبار بودن
endure

مترادف ها

meek (صفت)
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله

hardy (صفت)
جسور، دلیر، متهور، بادوام، سر سخت، شکیبا، بردبار، پرطاقت، دلیر نما

tolerant (صفت)
ازاده، شکیبا، بردبار، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، اغماض کننده، شخص متحمل

patient (صفت)
شکیبا، بردبار، صبور، از روی بردباری

پیشنهاد کاربران

بردبار :شکیبا
فراوان شکیب ؛ آنکه شکیبایی بسیار دارد. صبور :
فراوان شکیب است و اندک سخن
گه راستی راست چون سروبن.
نظامی.
متحمل
کاضم
بردبار = برد بار
برد= توان، برای سنجش توان و طول است
بار= بالا ( ر. ک بار )
بردبار= دارای توان بالا
بامدارا ؛ باشکیب. باتحمل. بی قلق و اضطراب. باقرار. بردبار. آرام :
دگر هر که از تخم دارا بدند
به هر کشوری بامدارا بدند.
فردوسی.
- به مدارا ؛ به نرمی. به هنجار. به ملایمت :
دی چو دیوانه برآشفت و به زه کرد کمان
...
[مشاهده متن کامل]

پیش او بازشدن جز به مدارا نتوان.
فرخی.
جام بلوردر خم روئین به دستم است
دست از دهان خم به مدارا برآورم.
خاقانی.

( فراخ خو ی ) ( صفت ) ۱ - خوشخو نیک خلق ۲ - بردبار فراخ حوصله .
صاحب درنگ. [ ح ِ دِ رَ ] ( ص مرکب ) صبور. شکیبا. متحمل :
دولتیی باید صاحب درنگ
کز قدری بار نیاید به تنگ.
نظامی.
بردبار : صابر ، صبور ، باصبر و با تحمل ، خویشتندار ، تاب آورنده و تحمل کننده .
بردبار : bordbār/ بردبار به معنی ( دارای بردباری، پرطاقت، شکیبا، ملایم ، باصبر و حوصله ، صبور )
All - clement
بردباری
تحمل کردن در پهلوی �بوردَن /burdan/� است. بنابراین خود تحمل �بورِش� یا �بورد� و بردبار می بایست �بوردوار� بوده باشد.
که در درازای زمان ورتش ( تغییر ) یافته است.
( پسوند �وار� دیسه ی دیگری از همان �دار� است. همچون سوگوار، سبزِوار و . . . . البته این پسوند را با پسوند �وار� به معنای همسانی و شباهت نباید اشتباه گرفت )
...
[مشاهده متن کامل]

شکیبا
صبور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس