برداشتن


    to take
    pick up
    to remove
    to take off
    to run away with
    to take away
    to raise
    ablate
    peck
    removal
    subtract
    ween ones teeth
    to permit of
    to shoot (as a film)
    withdraw

فارسی به انگلیسی

برداشتن اپاندیس
appendectomy

برداشتن با قاشق
spoon

برداشتن بخشی از مغز
lobotomize

برداشتن بدون اجازه
appropriate, scrounge

برداشتن بدون مجوز
appropriation

برداشتن چربی زیر پوست
liposuction

برداشتن خوراک بیش از سهم خود
hog

برداشتن عکس
shoot

برداشتن فیلم
shoot

برداشتن مهار
unleash

مترادف ها

remove (فعل)
دور کردن، بردن، برطرف کردن، حمل کردن، رفع کردن، زدودن، برداشتن، عزل کردن، بلند کردن، برچیدن، برداشت کردن، از جا برداشتن

take (فعل)
بردن، گرفتن، پنداشتن، ستاندن، برداشتن، لمس کردن

raise (فعل)
زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن

lift (فعل)
سرقت کردن، بالا بردن، بالا رفتن، برداشتن، بلند کردن، مرتفع بنظرامدن، یک وهله بلند کردن بار

pick up (فعل)
بهبودی یافتن، چیدن، برداشتن، بلند کردن، سرعت گرفتن

delete (فعل)
انداختن، حذف کردن، برداشتن

پیشنهاد کاربران

برداشتن مقابل گذاشتن است همه معانی به نوعی به معنی بر گرفتن راجع است
در محاورات انگلیسی برای فعل "برداشتن" از چهار فعل Grab، Take، Get و Pick up میشه استفاده کرد.
تفاوت این فعل ها فقط در حرف اضافشون هست و از نظر معنای "برداشتن" باهم فرقی ندارن. مثال:
I took my book from my backpack.
...
[مشاهده متن کامل]

I grabbed my book out of my backpack.
I got my book out of, or from, my backpack.
I picked up my book and put it in my backpack.

در پارسی میانه به جای ' ب ' از ' و ' استقاده میکردن مثل ورداشتن، واز کردن/وا کردن
دچار حالت یا کیفیتی شدن : کوزه شکاف برداشت.
برگرفتن
Take
remove

بپرس