برخاستن


    arise
    to get up
    [rare.] to journ a meeting
    [rare.] to disappear

فارسی به انگلیسی

برخاستن از
ascend, exhale, stem

مترادف ها

up (فعل)
برخاستن، بالا رفتن، ترقی کردن، بالا بردن یا ترقی دادن

step up (فعل)
اضافه کردن، برخاستن

rise (فعل)
طلوع کردن، خاستن، طالع شدن، برخاستن، بلند شدن، برامدن، بالا رفتن، صعود کردن، ترقی کردن، ناشی شدن از، طغیان کردن، بالا آمدن، از خواب برخاستن، سربالا رفتن

uprise (فعل)
سر و صدا و اشوب کردن، برخاستن، طغیان کردن، بالا آمدن، از خواب برخاستن، ببالا رفتن

arise (فعل)
طلوع کردن، برخاستن، رخ دادن، بلند شدن، برامدن، قیام کردن

get up (فعل)
خاستن، برخاستن، بلند شدن، درست شدن، پاگردیدن

levitate (فعل)
برخاستن، بلند شدن، شناور شدن

پیشنهاد کاربران

به خیز آمدن : برخاستن بر انگیخته شدن .
( ( همت شاه چون به خیز آمد
از شبش روز رستخیز آمد ) ) ( حدیقه، ۵۲۳ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
برخیزیدن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) برخاستن. برپا ایستادن. بپا خاستن. قائم شدن :
فراقش گر کند گستاخ بینی
بگو برخیزمت یا می نشینی.
نظامی.
هوای دل رهش میزد که برخیز
گل خود را بدین شکر برآمیز.
نظامی.
rise to ( one's ) full height
بپا ایستادن . [ ب ِ دَ ] ( مص مرکب ) برخاستن . ( آنندراج ) . به خود برخاستن . || پا گرفتن . || قائم و استوار شدن : چو شیخ شهر ترا دید در نماز افتاددمی اگرچه بپا ایستاد باز افتاد. غنی .
برخاستن:زبانه کشیدن ، شعله را بلند کردن
( ( شمع ز برخاستنی وا نشست
مه ز تمامی طلبیدن شکست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 391 . )

بر خاستن یعنی بلند شدن

در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمات بلند شدن و برخاستن از مصدر وخیزیدن /Vakhizidan / استفاده می شود اما صیغه های مفرد و جمع آن ( وخیزم vakhizam، وخیزی vakhizi، وخیزد vakhizad، وخیزیم vakhizim، وخیزید vakhizid، وخیزند vakhizand ) و صیغه امر مفرد ان, وخی ( Vakhi ) و صیغه امر جمع آن, وخیزد ( vakhized )
...
[مشاهده متن کامل]


بلندشدن

بپرس