برجسته

/barjeste/

    red-letter
    banner
    big
    convex
    cordon bleu
    extraordinary
    grand
    illustrious
    king
    leading
    noble
    notable
    note
    noted
    noteworthy
    outstanding
    over-
    par excellence
    pre-eminent
    preeminent
    prominent
    protuberant
    raised
    ranking
    salient
    select
    signal
    star
    supereminent
    surpassing
    ventricular
    shining
    stellar
    [fig.] outstanding
    prominent distinguished
    of distinction

فارسی به انگلیسی

برجسته بودن
figure, lap, stick

برجسته تر بودن
predominate

برجسته ترین
crown, uppermost

برجسته قلمداد کردن
highlight

برجسته نما
stereoscope

برجسته نمایشی
stereoscopic

برجسته و عالی
brilliant

برجسته کار
embosser

برجسته کاری روی سنگ
bas-relief

برجسته کاری روی فلز
bas-relief

برجسته کاری شده
cameo, raised

برجسته کاری کردن
boss, emboss

مترادف ها

prime (صفت)
اصلی، باستانی، بهترین، برجسته، عمده، درجه یک، اولیه، اول، نخستین، نخست

master (صفت)
چیره دست، برجسته

striking (صفت)
زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه

leading (صفت)
پیشین، مقدم، برجسته، عمده، پیشتاز

protuberant (صفت)
باد کرده، برجسته، بر امده، محدب

distinguished (صفت)
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص

outstanding (صفت)
قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده

illustrious (صفت)
درخشان، ممتاز، برجسته، مجلل، نامی

dominant (صفت)
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف

bossed (صفت)
برجسته

prominent (صفت)
برجسته، والا

eminent (صفت)
بزرگ، علیه، بلند، برجسته، عالیجناب، هویدا، علی، والا مقام، متعال، سربلند

bossy (صفت)
برجسته، متمایل به ریاست مابی، ارباب منش، دارای برجستگی

gibbous (صفت)
برجسته، بر امده، محدب، گرده ماهی، گوژپشت

bulging (صفت)
برجسته، بر امده، محدب

convex (صفت)
برجسته، محدب، کوژ، گرده ماهی

bunchy (صفت)
برجسته

famous (صفت)
ستوده، مشخص، عالی، برجسته، مشهور، سربلند، معروف، نامی، نبیه، بلند اوازه، اعظم

predominant (صفت)
برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، فائق، مشرف

egregious (صفت)
بزرگ، برجسته، انگشت نما، نمایان، فاحش

noted (صفت)
برجسته، مورد ملاحظه

dome-shaped (صفت)
برجسته

kenspeckle (صفت)
زود، برجسته، واضح

embossed (صفت)
برجسته

knobby (صفت)
برجسته

laureate (صفت)
برجسته، اراسته ببرگ غار

noticeable (صفت)
ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه

overriding (صفت)
برتر، مهم، برجسته

palmary (صفت)
عالی، برجسته، پیروز، شایسته ستایش و تقدیر

stereometric (صفت)
برجسته، به سهولت قابل اندازه گیری، وابسته بترسیمات برجسته

supereminent (صفت)
برجسته، ابر پایه، بسیار بلند، فوق العاده برجسته

torose (صفت)
برجسته، متورم، شکم داده

پیشنهاد کاربران

To accentuate معادل انگلیسی
نمایاندن، هایلایت کردن، بولد کردن
واژه یِ {برجَسته} از پیشوندِ {بَر} به همراهِ {جَسته} ساخته شده است که {جَسته}، ریختِ کُنیکی/مفعولیِ کارواژه یِ {جَستَن} است با بُنِ کنونیِ {جَه} که {جَهیدن} ریختِ دیگری از آن است.
پیشوندِ {بَر} نِشانگرِ {بالا، بَر، به رو، به بالا} است.
بِدرود!
می توان به جای "مشخص" از "نمایان، برجسته" و به جای "مشخص کردن" از "نمودن، نماییدن، برجسته کردن" بهره ببریم.
"نِمودن" برابر "نشان دادن" است که خود برابر "مشخص کردن" می تواند باشد.
"نِماییدن" هم برابر "نِمودن" است ولی چون امروزه "نِمودن" بیشتر مینه ( =معنی ) "کردن، انجام دادن" گِرِفته است ( که برابر نخستش نیست ) ، پس با گرفن بن کنونی آن یا همان "نِما" و افزودن پسوند بن واژه ( =پسوند مصدر، نام مصدر، چیزهایی همانند "دن، تن، یدن" ) می شود "نِماییدن" که این بهتر می تواند جای "مشخص کردن" را بگیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

"نِمایان" هم که از بن کنونی "نِمودن" یا همان "نِما"، و "ی" میانجی برای آسانی گویش و پسوند "ان" ساخته شده است.
از روی پسوند "ان" هم آشکار است که این واژه برابر "مشخص" است.
"بَرجِسته" هم که دیگر، نیازی به گستردن ( =توضیح دادن ) ندارد.
بدرود!

به کُردی جنوبی یا پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُرّی. . . ) = زِت، زِل، زَل
تقریبامعانی فرهنگ دهخدا، معین، عمید، و. . . توضیحات لازم رانوشته اند:امامیتوان بعنوان مترادف، این معانی رانیزلحاظ کرد:سرکرده، سردار، نمایان ( نماینده ) ، مستثنا، ممتاز، ، سرآمد، برآمدگی، برآماده، بلندای، بلندی.
برجسته
ممتاز
معنی برجسته بعضی از برنامه های ایرانی مثل اپلیکیشن موزیک مینویسن مروری برجسته ها ( یعنی مروری تازه ترین موزیک )
ممتاز، درجه یک، عالی، سرآمد
overriding
Outstanding
کارواژه ( برجَستن ) در زبان پارسی فرآراسته ( کاملا ) با واژه ی آلمانیِ ( auszeichnen ) همچم و همعنا است. چرا که واژه بَرجَستن در زبان پارسی و auszeichnen در زبان آلمانی هم به معنای متمایز کردن ، تمایز گذاشتن و هم به معنای احترام گذاشتن، ارج نهادن، محترم شمردن است و هنگام ترجمه به زبان انگلیسی چندین معنا ( بمانند to honor، to distinguish ) می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

برجسته: ausgezeichnet : عالی، ممتاز، خوب، متمایز

معتنابه ، جالب توجه
ممتاز، متمایز، سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، مشخص، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست
متمایز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس