بربر

/barbar/

    berber
    savage
    uncivil
    uncivilized
    baebary
    barbarian

پیشنهاد کاربران

واژه بربر
معادل ابجد 404
تعداد حروف 4
تلفظ barbar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [معرب، مٲخوذ از یونانی] [مجاز]
مختصات ( بِ بِ ) ( ق . )
آواشناسی barbar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
واژه بربر کاملا پارسی است ریشه پارسی باستان را دارد این واژه یعنی بربر صد درصد پارسی است.
منبع. فرهنگ لغت معین
کتاب تاریخ ماد اثر ایگور میخایلوویچ دیاکونوف
علیداد خدادادی١٩:٤٢ - ١٣٩٩/١١/٠٧
در افغانستان به قوم هزاره هیچکسی بربر نمیگوید بلکه همان هزاره نام قومی شان است
باسلام قومی به نام هزاره در افغانستان زندگی می کنند که اغلب به نام بربری یاد می شوند که بربری های مشهد نیز از همان قوم هستند این نامگذاری در زمان اسکندر مقدونی به آنها داده شده است به معنای غیر یونانی
...
[مشاهده متن کامل]
که در حال حاضر اکثر جمعیت شیعیان افغانستان را تشکیل می دهند و این لقب بخاطر جنگجو و دلاور بودن این قوم به آنها داده شده است

بربر : تحریف باربر بوده است ایرانیان قدیم همیشه همراه با ناوگان بازرگانی خود در شمال آفریقا حضور داشته ومشغول داد وستد با مردم آفریقا بوده اند و حتی دین زردشتی تا قبل از اسلام در بین بربرهای شمال آفریقا رواج داشته است ایرانیان به کارگرهائی که بار کشتی های ایرانی را تخلیه می کردند باربر گفته اند .
معنی =یکی از بازیکن های کلش
بر پهلوی، برکنار
در شعر فردوسی بزد بربر اسب اوی بربر به این معنی است
بَرْبَر، عنوان عمومى قبایلى در شمال افریقا که در منطقة وسیعى از کرانه های اقیانوس اطلس تا صحرای افریقا پراکنده اند. این پراکندگى وسیع و نیز تنوع قبایل و طوایف بربر با آداب و رسوم و برخى فرهنگهای متمایز، موجب شده است تا قوم شناسان به نظریة قاطع و یکسانى دربارة خاستگاه و مشخصات نژادی بربرها دست نیابند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژة بربر را ظاهراً نخستین بار رومیان در پى تهاجم به این منطقه بر این قوم اطلاق کردند و گویا دارای مفهومى تحقیرآمیز بوده است . این نام سپس به کتاب مقدس نیز راه یافت ، ولى در آنجا متضمن چنین معنایى نبود ( دیویس ، 59 ؛ عبدالحمید، 1/78 - 79؛ مادون ، 20؛ زنیبر، 1130 ) .
بربرها از دوران باستان خود را امازیغن مى خواندند و مصریان هم از عصر فراعنه آنها را به همین نام مى شناختند ( شفیق ، 674 - 676؛ زنیبر، همانجا ) ، ولى در منابع عصر اسلامى آنها را بربر خوانده اند و نویسندگان کوشیده اند برپایة لغت شناسى و نسب شناسى ، این نام و وجه تسمیة آن را توضیح دهند ( قلقشندی ، صبح . . . ، 1/360، بب؛ سویدی ، 427 بب ؛ عبدالحمید، 1/80 - 81؛ آل على ، 42؛ بل ، 44 ) . در آثار این دوره ، منطقة شمال افریقا را بلاد بربر و ممالک بربر نیز خوانده اند ( یاقوت ، 1/540 - 541؛ دیویدسن ، 171، 259 ) . غیر از شمال افریقا، برخى مناطق در جهان اسلام نیز بربر یا برابر نامیده مى شوند ( مثلاً نک: I/1171 - 1172 , 2 ؛ EIرافق ، 759؛ دباغ ، 63 ) .
در حالى که برخى قدمت حضور بربرها در افریقا را به چند هزار سال پیش مى رسانند ( الموسوعة. . . ، 4/296 ) ، بسیاری از نویسندگان کهن اسلامى خاستگاه آنان را مناطق دیگری ، چون شام و فلسطین دانسته ، و آورده اند که بربرها از این مناطق به افریقا مهاجرت کرده ، و گروهى نیز بعدها به جنوب اروپا و اسپانیا رفته ، و ساکن شده اند ( ابن اثیر، 1/203، 3/26؛ اصطخری ، 20 - 22؛ ابن خردادبه ، 88 - 92؛ قلقشندی ، همان ، 1/361 - 364، فهرست ؛ ابن فقیه ، 83؛ ابن خلدون ، یحیى ، 1/178 بب ؛ ابن خلدون ، العبر، 6/97، 108 - 110؛ ابن ابى دینار، 22، 145؛ بن عامر، 15؛ 2 ؛ EIقس : زنیبر، 1131 ) .
نژاد بربرها نیز از روزگاران کهن موردبحث مورخان بوده است و در قرون جدید نیز پژوهشگران شرق و غرب به این مسأله پرداخته اند. علاوه بر آنکه در سده های میانة اسلامى ، بعضى از مورخان ، بربرها را از اعراب عاربه یا یمنى دانسته اند، برخى از نسب شناسان مسلمان امروز نیز کوشیده اند برای بعضى از قبایل بربر مانند صنهاجه و زناته اصل عربى بیابند ( همانجا ) . با اینهمه ، گروهى از مورخان مسلمان ، بربرها را تیره ای از قبطیان ، کنعانیان ، عمالیق و یا غیرسامى مثلاً رومى دانسته اند ( قلقشندی ، همان ، 1/361 - 364؛ یاقوت ، همانجا؛ ابوالفدا، 1/121؛ ابن خلدون ، العبر، 6/89 - 97 ) . در قرون اخیر که اروپاییان بر شمال افریقا تسلط یافتند، بنا بر دلیلهای سیاسى کوششهایى نشان دادند تا اصل اروپایى برای بربرها بیابند ( نک: شفیق ، 676 ) .
بنابر کشفیات باستان شناسى ، بربرها دست کم از هزارة 3ق م در منطقه حضور داشته اند و اسنادی در دست است که نشان مى دهد با مصریان در نزاع بوده اند. گفته اند که بربرها از حدود یک سده پیش از میلاد دولت و سازمان حکومتى قدرتمند و گسترده ای داشته اند ( بن عامر، همانجا؛ دیویدسن ، 31 - 32، 96 - 97 ) . با اینهمه ، رومیها و ژرمنها در قرون متمادی بر سرزمینهای بربر مسلط بودند و تا فتح اسلامى شمال افریقا هنوز بخش مهمى از این سرزمین در دست فرنگان بود ( ابن کثیر، 7/152؛ قلقشندی ، همان ، 5/116، 7/1377 ) .
سردارانى چون عبدالله بن ابى سرح ، عمرو بن عاص ، حسان بن نعمان و عقبة بن نافع از نخستین کسانى بودند که به فتح شمال افریقا همت گماشتند. قبایل مختلف بربر در حوادث این دوره ، مواضع گوناگونى داشتند؛ برخى با فاتحان مسلمان همراه بودند و برخى روزگاری نسبتاً دراز به مقابله مى پرداختند. رفتار سرداران مسلمان نیز با قبایل و طوایف بربر از آغاز فتوحات اسلامى متفاوت بود، اما کشمکشها به تدریج فرو نشست و بربرها در ایجاد و استمرار دولت اسلامى اسپانیا نقشهای مهمى برعهده گرفتند ( یعقوبى ، 339، 346؛ ابن اثیر، 3/25 - 26، 93، 419 - 465، 4/105؛ قیروانى ، 59 - 60؛ ابن خلدون ، العبر، 6/106 بب؛ ابن ابى دینار، 29 بب؛ قلقشندی ، همان ، 5/117؛ ذهبى ، 50؛ لوتورنو، . ( 211 - 212
رفتار ستمگرانة برخى حکام مسلمان نسبت به بربرها که به آنان به دیدة موالى خویش مى نگریستند، موجب بروز قیامها و نهضتهایى گاه گسترده برضد دستگاه خلافت یا حکام عرب شمال افریقا و حتى اسپانیا گردید. عصیان بربرها بر عقبة بن نافع میان سالهای 41 تا 43ق /661 - 663م و قیام کُسَیلة بن کُمرم ( مق 69ق /688م ) از نخستین نهضتهای ضدخلافت اموی در این منطقه به شمار مى رود. پس از آن از قیامى در 74ق /693م و شورش بربرهای طنجه به رهبری میسرة خارجى در 110ق /728م مى توان یاد کرد که مشکلات جدی برای حکام محلى پدید آورد. در اوایل دولت عباسیان ، این شورشها فرونشست ، ولى پس از مرگ یزید بن حاتم مهلبى والى قیروان ، نهضتهای استقلال طلبانة بربرها وارد دورة جدیدی شد و از حدود سال 184ق /800م دستگاه خلافت عملاً سیطرة کامل خود را بر شمال افریقا از دست داد و خوارج به فعالیت گسترده ای در منطقه دست زدند و در بسیاری مواقع رهبری بربرهای مخالف را برعهده گرفتند. از آن میان ، مى توان به قیام ابوحاتم اباضى و ابوعاد و ابوخزر زناتى اشاره کرد ( ابن اثیر، 3/419، 4/107 - 108، 370 - 372، 539 - 540، 5/598، 6/10 - 11، 8/598؛ ابن قوطیه ، 40 بب؛ قلقشندی ، همان ، 5/117 - 118؛ ابن تغری بردی ، 2/20؛ حرکات ، 36 - 37، 71؛ پولم ، 44 - 45 ) .
علاوه بر خوارج که رهبری سیاسى و نظامى و یا فکری برخى جنبشها را در دست داشتند، قوم گرایى بربرها نیز عامل مهمى در مخالفت آنان با حاکمان رسمى به شمار مى رفت و همین معنى سبب شده است تا برخى مورخان خصایص قومى و اخلاقى بربر را مهم ترین سبب این قیامها بدانند ( ابن اثیر، 5/190 - 194، 249 - 251؛ ابن قوطیه ، 41 - 44؛ اخبا . . .

بپرس