برای

/barAye/

    for
    for the sake of
    for the purpose of
    on account of
    against
    sake
    to
    toward

فارسی به انگلیسی

برای اثبات
in order to prove, in proof of

برای اثبات ذکر کردن
adduce

برای استفاده موقت
rough-and-ready

برای افراد چپ دست
left-handed

برای ان
therefor

برای ان که
wherefore

برای انجام
for

برای این
therefor

برای این کارحیف است
too good for this purpose, an inferior quality will do

برای اینکه
the
in order that, so that

برای تبرک
for luck

برای ترضیه او
in order to secure his satisfaction

برای تغییرذائقه
for a change

برای تنبیه به بیگاری واداشتن
haze

برای تیر اندازی رفتن
gun

برای جامه
dress

برای جلب رای نمایندگان فعالیت کردن
lobby

برای جوانان
junior

برای چاپ اماده کردن
edit

برای چشم ها
ocular

مترادف ها

pro (قید)
برای، بنفع

on (حرف اضافه)
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل

to (حرف اضافه)
در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف

toward (حرف اضافه)
روی، درباره، بسوی، بطرف، برای، نسبت به، در راه، نزدیک به

for (حرف اضافه)
در برابر، در مقابل، مربوط به، بجای، برای اینکه، بواسطه، در مدت، برای، بخاطر، به منظور، بجهت، از طرف، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از

for the sake (حرف اضافه)
برای

in order that (حرف اضافه)
برای اینکه، برای

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
سی:برای مثال
سی مو غَلُوَ اِلخا نِن:برای من خیلی احترام قائل هستند
بر از کلمه بری ترکی درست شده است.
بری گلمگ یعنی این طرف آمدن. بر یعنی کنار
مثال:هر دم از این باغ بری می آید
هر دم از این باغ چیزی پیش من ( کنار ) می اورند
بری می آید: بر آی ( آمدن ) = برای می شود که از ترکیب دو کلمه بر و آمدن درست شده هست همچنین کلمه برآمدن هم از همینجا درست شده است. فارسی زبان واسط بوده که مبدا آن هند و حکومت ترکان موغال هست بعد در دوره غزنویان به ایران رسید که همه اینو تایید می کنند و اصلا ربطی به زبان های ایران باستان ندارد. دوستان واقع بین باشیم. فارسی زبان همه ماست و ترکا بیشترین زحمت رو براش کشیدن وقتی میگیم ریشه کلمه ای ترکی هست دوستان فوری گارد می گیرند. ریشه واقعی کلمات بدون تعصب و علمی استخراج میشه
...
[مشاهده متن کامل]

کاربردش در ترکی
مثال بری یاندا یعنی این طرف هست
بریسی یعنی کنارش
بریده یعنی این طرفه

در پارثی ؛پهلوی میانه
ray=را. . ، رای
حرف اضافه معادل عربی = لِ ( بِسبب، بِعلت، لِأنّ، لِکی )
انگلیسی =for
چون با کلمه عربی"رأی" شباهت نوشتاری دارد؛ ب اضافه شد = ب رای = برای. ای قبل از اسلام نبود.
بدون تخصص وارد زبان عربی یا پارثی یا اوستا . . . نشوید واز خوددرآوردنی اجتناب کنید.
برایبرایبرایبرای
در پارسی میانه ( پهلوی ) ما واژه ای به نام رای داریم. رای در گذر زمان از به برای دگرش یافته است.
در راه ِ ؛ برای ِ. بهرِ. از بهرِ. از برای ِ. در باره :
ما باده عزت و جلالت نوشیم
در راه شرف ، از دل و از جان کوشیم
گر در صف رزم جامه بر تن پوشیم
آزادی را ببندگی نفروشیم.
ملک الشعراء بهار.
in an effort to
بخاطر
on the basis of something
از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح )
|| ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .

به بهانهٔ . . . . . . . . . . .
باهدفِ . . . . . . . . . . .
به جهت . . . . . . . . . . . . .
جهتِ . . . . . . . . . . .
جهتِ اطلاع مردم
به موجبِ. . . . .
به هوایِ. . . . . . . .
از بهر. از برای.
به علت، بواسطه، به تحلیل، به جهت، مخصوص
بیرون شدن - نماندن - مقابل سکون
سالکا نخست از جسم وتن درگذر همچنان که الف در بسم الله پنهان است جسم وتن را در نام او پنهان گردان وبه جان خویش بپردازد سپس از جان برآی و در ذات او پنهان شو.
برای /barāye
برای= برآمده از چیزی
نشأت گرفته از چیزی
ز بهر، به جهت، به خاطر، به سبب، به علت، به قصد، به منظور
۲. دربرابر، در عوض، در ازای
۳. محض
۴. به سوی، به جانب، به طرف

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس