لری بختیاری
سی:برای مثال
سی مو غَلُوَ اِلخا نِن:برای من خیلی احترام قائل هستند
بر از کلمه بری ترکی درست شده است.
بری گلمگ یعنی این طرف آمدن. بر یعنی کنار
مثال:هر دم از این باغ بری می آید
هر دم از این باغ چیزی پیش من ( کنار ) می اورند
بری می آید: بر آی ( آمدن ) = برای می شود که از ترکیب دو کلمه بر و آمدن درست شده هست همچنین کلمه برآمدن هم از همینجا درست شده است. فارسی زبان واسط بوده که مبدا آن هند و حکومت ترکان موغال هست بعد در دوره غزنویان به ایران رسید که همه اینو تایید می کنند و اصلا ربطی به زبان های ایران باستان ندارد. دوستان واقع بین باشیم. فارسی زبان همه ماست و ترکا بیشترین زحمت رو براش کشیدن وقتی میگیم ریشه کلمه ای ترکی هست دوستان فوری گارد می گیرند. ریشه واقعی کلمات بدون تعصب و علمی استخراج میشه
... [مشاهده متن کامل]
کاربردش در ترکی
مثال بری یاندا یعنی این طرف هست
بریسی یعنی کنارش
بریده یعنی این طرفه
در پارثی ؛پهلوی میانه
ray=را. . ، رای
حرف اضافه معادل عربی = لِ ( بِسبب، بِعلت، لِأنّ، لِکی )
انگلیسی =for
چون با کلمه عربی"رأی" شباهت نوشتاری دارد؛ ب اضافه شد = ب رای = برای. ای قبل از اسلام نبود.
بدون تخصص وارد زبان عربی یا پارثی یا اوستا . . . نشوید واز خوددرآوردنی اجتناب کنید.
در پارسی میانه ( پهلوی ) ما واژه ای به نام رای داریم. رای در گذر زمان از به برای دگرش یافته است.
در راه ِ ؛ برای ِ. بهرِ. از بهرِ. از برای ِ. در باره :
ما باده عزت و جلالت نوشیم
در راه شرف ، از دل و از جان کوشیم
گر در صف رزم جامه بر تن پوشیم
آزادی را ببندگی نفروشیم.
ملک الشعراء بهار.
in an effort to
بخاطر
on the basis of something
از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) .
... [مشاهده متن کامل]
بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح )
|| ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
به بهانهٔ . . . . . . . . . . .
باهدفِ . . . . . . . . . . .
به جهت . . . . . . . . . . . . .
جهتِ . . . . . . . . . . .
جهتِ اطلاع مردم
به موجبِ. . . . .
به هوایِ. . . . . . . .
از بهر. از برای.
به علت، بواسطه، به تحلیل، به جهت، مخصوص
بیرون شدن - نماندن - مقابل سکون
سالکا نخست از جسم وتن درگذر همچنان که الف در بسم الله پنهان است جسم وتن را در نام او پنهان گردان وبه جان خویش بپردازد سپس از جان برآی و در ذات او پنهان شو.
برای /barāye
برای= برآمده از چیزی
نشأت گرفته از چیزی
ز بهر، به جهت، به خاطر، به سبب، به علت، به قصد، به منظور
۲. دربرابر، در عوض، در ازای
۳. محض
۴. به سوی، به جانب، به طرف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)