برافروختن


    enkindle
    fuel

مترادف ها

fire (فعل)
انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن

glow (فعل)
تابیدن، بر افروختن، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعل بودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن

kindle (فعل)
گرفتن، روشن شدن، بر افروختن

inflame (فعل)
سوزاندن، سوزش کردن، به هیجان اوردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، مشتعل کردن، سوزش دادن

enflame (فعل)
به هیجان اوردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن

overheat (فعل)
بر افروختن، دو اتشه کردن، زیاد گرم کردن

enkindle (فعل)
گرفتن، بر افروختن

ignify (فعل)
بر افروختن

provoke (فعل)
برانگیختن، تحریک کردن، خشمگین کردن، بر افروختن، دامن زدن

relume (فعل)
روشن کردن، بر افروختن

پیشنهاد کاربران

معنی بر افروخت:روشن کرد_نورانی کرد_شعله ور کرد
هم خانواده بر افروخت:افروختن_افروز _ افراخته
متضاد بر افروخت:خاموش کرد_خشمگین شد
معنی برافروخت میشه روشن کرد
شعله ورشدن
برافروخت
جمله زیبا کوتا برای بر افروخت
دامن زدن
برف روخته شدن

معنی بر افروخت یعنی
بر افروخته شدن ❤❤
کامل مطمئنم دوستان
برافراختن به معنای برافراشتن یا بلند کردن هم هست مانند برافراخته شدن پرچم یعنی افراشتن و بالا بردن پرچم
تافتن
عصبانی شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس