نگره های فارسی نوین و گیرای برابر مطابق و مطابلقت:
∆ همچفت ⟡ نمونه: تکه های پازل کاملاً همچفت شدن. 
∆ همریخت ⟡ نمونه: ساختار مولکولی با مدل کامپیوتری همریخته. 
∆ همناک ⟡ نمونه: گفته هاش با واقعیت همناکه.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
∆ همرس ⟡ نمونه: شیوه مدیریتی اش با نیازهای کارکنان همرسه. 
∆ همدیس ⟡ نمونه: الگوهای رفتاری با قوانین اجتماعی همدیسه. 
∆ همنهش نمونه: ساختار مولکولی با الگوی پیش بینی شده همنهشه. 
∆ همجوش ⟡ نمونه: نتایج پژوهش با فرضیه اولیه همجوشه. 
∆ برابر ⟡ نمونه: داده های جمع آوری شده با واقعیت برابره. 
∆ همتا ⟡ نمونه: نتایج آزمایش ها با محاسبات نظری همتاست. 
∆ همپوش ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه. 
∆ یکدست ⟡ نمونه: روش کار با دستورالعمل ها یکدسته. 
∆ همسان ⟡ نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه. 
∆ همگام ⟡ نمونه: پیشرفت پروژه با برنامه زمانی همگامه. 
∆ همساز ⟡ نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه. 
∆ هماهنگ ⟡ نمونه: تصمیمش با منافع گروه هماهنگه. 
∆ همساز نمونه: نظریه اش با یافته های علمی همسازه. 
∆ همسان نمونه: پاسخ های دانش آموزان با کلید آزمون همسانه. 
∆ همپوش نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی همپوشه. 
∆ هماوا نمونه: تفسیر متن با منظور نویسنده هماواست. 
∆ همرنگ ⟡ نمونه: دیدگاهش با ارزش های سازمان همرنگه. 
∆ هماک ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای اجتماعی هماکه. 
∆ همخیز ⟡ نمونه: پیشرفت تحصیلی اش با تلاشش همخیزه. 
∆درخور/ دمخور ( دم خور ) ⟡ نمونه: نظریه اش با شواهد تجربی دمخوره. 
∆ همپا ⟡ نمونه: بودجه با اهداف پروژه همپاست. 
∆ همفام ⟡ نمونه: روش تدریس با سبک یادگیری دانش آموزان همفامه. 
∆ همتن ⟡ نمونه: حرف هاش با اصول اخلاقی همتنه. 
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره. 
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه. 
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست. 
∆ همگر ⟡ نمونه: سیاست جدید با منافع ملی همگره. 
∆ همسو ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همسوئه. 
∆ همبود ⟡ نمونه: رفتارش با هنجارهای جامعه همبوده. 
∆ هموار ⟡ نمونه: طرح پژوهشی با اصول علمی هموار شده. 
∆ همجور ⟡ نمونه: تصمیماتش با شرایط محیطی همجوره. 
∆ همگن ⟡ نمونه: نتایج با فرضیه اولیه همگنه. 
∆ همبسته ⟡ نمونه: اقدامات با اهداف کلان همبسته ست. 
∆ همچم ⟡ نمونه: برنامه ریزی با نیازهای بازار همچمه. 
∆ همگونی ⟡ نمونه: همگونی شیوه های آموزشی با اهداف درس مهمه
∆ برآیش ⟡ نمونه: برآیش دیدگاه ها با واقعیت های موجود عالیه.
بروفق
با شمردن ، با حساب کردنِ ، با لحاظ کردنِ
در اصطلاح، معنی واژهٔ برحسب، چنین بیان شده است:
• براساس، مطابق، وفق، بر پایهٔ و. . . 
• تبصره: حَسْب، به معنی گمان و حدس است؛ اما حَسَب، به معنی اساس و پایه می باشد.
- بمقتضای چیزی ؛ برطبق چیزی. موافق آن. مطابق آن. برحسب اقتضا و لازمه ٔ آن : جاری می سازد احوال خلق را بمقتضای فرمان خود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ) . خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه بمقتضای جهل جوانی. ( گلستان ) . و آن حضرت بمقتضای عادت پسندیده ٔ خود نخست عمرو را نصحیت فرموده به سلوک طریق هدی دلالت نمود. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 547 ) .  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
ایزد چو کرد تعبیه در چرخ نظم کون
دادش بمقتضای رضای تو اختیار. 
وحشی. 
 - بر مقتضای چیزی ؛ مطابق و موافق آن. ( از ناظم الاطباء ) . بمقتضای چیزی. برحسب اقتضای آن. برطبق آن چیز : و اگر عقوبت بر مقتضای شریعت باشد چنانکه قضات حکم کنند برانند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 107 ) . و بنای کارهای ملک خویش را بر مقتضای آن نهاد. ( کلیله و دمنه ) . مصداق سخن و برهان دعوی من بدید و بر مقتضای رای خویش کاری بکرد. ( کلیله و دمنه ) . مصلحت آن است که از سر بصیرت اندیشه ٔ کاملی کنی و وجه صواب بشناسی. آنچه حطام دنیوی است بر مقتضای شریعت محمد مصطفی ( ص ) به سویت قسمت رود. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189 ) . سلطان بر مقتضای سابقه ٔ نذر خویش نشاط حرکت کرد به غزوی که طراز دیباچه ٔ دیگر مغازی و مقامات باشد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 320 ) . جمله بر وفق مصلحت و مقتضای آرزو مرتب و مهیا گشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 43 ) . هرچه از خیر و شر. . . به ظهور می پیوندند به تقدیر حکیمی مختار منوط است. . . که صادرات افعال او بر قانون حکمت و مقتضای فضیلت و معدلت تواند بود. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 8 ) . و هرگاه که بر مقتضای آن عمل کند به شکر عملی که نهایت شکر است رسیده باشد. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 386 ) . آن را بر مقتضای حکم خود قطع کند. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 139 ) . و رجوع به ترکیب قبل شود. 
 - در مقتضای چیزی ؛ مطابق و موافق آن : چه هر عضوی از اعضا که مردم آن را در مقتضای حکم شرع استعمال کنند به زبان حال گواهی دهد بر وجود ایمان در دل ایشان. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 287 ) . و رجوع به ترکیب قبل شود.
بر مبنای . . . . . . . . . . .
بنا به . . . . . . . . .
برحسب=موافق
بموجب
بسته به . . . . . . . . . . . . 
برحسبِ. . . . . . =موافقِ . . . . .
بر حسب: in terms of ( exp )
با توجه به، در ارتباط با
در خور - فراخور
درخور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)