بدیع، نوظهور، تازه پیدا شده، جدید الاکتشاف، جدید الاختراع
پیشنهاد کاربران
نوآفرین
معنی بدیعنی چیز آگهی کسی میدوره بگه
کلمه بدیع از ماده بدع به معنی بوجود آوردن چیزی بدون سابقه است . کلمه ( بدیع ) صفت مشبهه از مصدر بداعت است ، و بداعت هر چیز، بمعنای بی مانندی آنست ، البته مانندی که ذهن بدان آشنا باشد.
نوبرآمد ، نوبرآمده
یَا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ : ای پدید آورنده آسمانها
بدیع : پدید آرنده
بدیع ( عربی ) 1 - جدید، تازه، نوآیین؛ 2 - زیبا؛ 3 - جالب، شگفت انگیز، نادر؛ 4 - ( در ادبیات ) از دانش های ادبی که در آن از آرایش ها و زیبایی های شعر و نثر بحث می شود؛ 5 - از نام های خداوند، مبدع، آفریننده؛ 6 - ( اعلام ) 1 ) امیرمهدی بدیع [1294 - 1373شمسی] تاریخ نگار و پژوهنده ی ایرانی، در همدان زاده شد. در همدان و سوئیس و فرانسه تحصیل کرد و تا پایان عمر در سوئیس ماند و به تحقیقات تاریخی روی آورد و هدفش آن بود که جایگاه ایران را در تاریخ آنچنان که هست نه آنچنان که خاورشناسان می گویند به دنیا بشناساند. مهمترین اثر او کتاب 13جلدی یونانیان و بربرهاست که جلدهایی از آن به فارسی ترجمه شده است. از آثار دیگر اوست: اندیشه ی روش علوم، و تصحیح دیوان امیرشاهی سبزواری؛ 2 ) بدیع اصطرلابی [قرن 6 قمری] ابوالقاسم هبة الله بن حسین، دانشمند، ستاره شناس و شاعر ایرانی عربی نویس؛ در ساختن اصطرلاب و وسایل مربوط به ستاره شناسی معروف است. زیج محمودی از آثار اوست. ... [مشاهده متن کامل]
بدیع : اسم بدیع موردتایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری پسر است. بدیعه : ( عربی ) ( مؤنث بدیع ) ، نادر ، نو ، جدید ، تازه ، جالب ، زیبا ، نادره ، ابتکاری، بکر، بی سابقه، خوب ، خوش، مدرن، نوین . بدیعه : اسم بدیعه موردتایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .
نو ، تازه
بدیع ( فن بیان ) . در لغت بهمعنی چیز تازه و نوظهور و نوآیین و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح و بلیغ، خواه نظم باشد و خواه نثر و مرادف آنرا سخنآرایی و نادرهگویی و نغزگفتاری میتوان گفت. موضوع علم بدیع سخن ادبی فصیح و بلیغ است و اموری را که موجب زینت و آرایش کلام بلیغ میشود محسنات و صنایع بدیع مینامند، مانند جناس و سجع و ترصیع. علم بدیع هم در اصطلاح امروز، علمی است که از آرایشهای سخن فصیح بحث میکند. [1] ... [مشاهده متن کامل]
تا روزگار "سکاکی" ( متوفی به سال 626 ه. ق ) منظور از کلمهی بدیع تمام زیباییهای لفظی و معنوی بود و کلمهی بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نقد علمی به کار میبردند. سکاکی نخستین کسی است که میان علوم بلاغی تفاوت قائل شد و حد و مرز علوم سهگانهی معانی و بیان و بدیع را مشخص کرد. او از انواع فنون بدیعی تحت اسم محسنات سخن گفت و آنها را به محسنات لفظی و معنوی تقسیم کرد. [2] پس از سکاکی، "خطیب قزوینی" ( متوفی 721 ه. ق ) آنچه را که سکاکی محسنات گفته بود علم بدیع نامید و تقسیمبندی علوم بلاغی مشخص شد و اقسام آن معلوم گردید. در صورتی که در دورهی نخستین خلافت عباسیان شعرای نوآوری همچون "بشار بن برد" ( متوفی 167 ) اذهان را به طرائف و ظرائف و بدیعههای اشعار خود متوجه ساختند و در اشعار خود طباق، جناس و تشبیه و استعاره را به کار بردند و به ظرافت و زیبایی اشعار خود هم آگاه بودند ولی برای این بدایع اصطلاحی وضع نکردند. "جاحظ" ( متوفی 255 ه. ق ) نخستین کسی است که کلمه بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نوآوری و تازگی به کار برده است در واقع منظور "جاحظ" فنون بیان بوده که امروز از آنها بهطورکلی تعبیر به بلاغت میکنند. در عصر او کلمهی بدیع در میان علما و نویسندگان در مفهوم معانی بدیع و عبارات شگفتآور و خوشایند به کار رفته است و بیشتر استعاره و تشبیه در نظر بوده است. [3] بعد از "جاحظ" و "مبرّد" به "عبدالله بن معتز" خلیفهی عباسی مقتول به سال ( 296 ه. ق ) میرسیم که کتاب "البدیع" را به سال ( 274 ه. ق ) نوشته است. "ابن معتز" ضمن اینکه بسیاری از محاسن کلام و شعر همچون التفات، اعنات، تجاهل العارف، تشبیه و کنایه و مطابقه را بیان کرده ولی به اعتقاد وی بدیع پنج نوع است: استعاره، تجنیس، مطابقه، رد، اعجاز کلام و مذهب کلامی. آنچه از کتاب "البدیع" "ابن معتز" نتیجه میشود این است که اولا: وی نخستین کسی است که در فن بدیع کتاب نوشته است. دوم اینکه مباحثی را که او در کتاب البدیع بحث کرده است مطالبی است که هماکنون در حوزهی علم بلاغت است و شامل علم بیان و بدیع میشود و سوم ابنمعتز واضع کلمهی بدیع به مفهوم امروزی است. زیرا او خود در آغاز کتاب البدیع آورده: «در این کتاب کلمات زیبا و عبارات شیوایی را که در قرآن مجید و احادیث و گفتار صحابه و شاعران پیشین، که نوآوران و محدثان، آن فنون را بدیع گفتهاند گردآوردم. »[4] بعد از ابن معتز "قدامه بن جعفر" ( متوفی 337 ه. ق ) کتاب "نقدالشعر" را نوشت که فنون دیگری به این علم اضافه کرد پس از او "ابو هلال عسگری" ( متوفی 395 ه. ق ) این علم را گسترش داد و هفت صنعت دیگر از جمله استشهاد و تلطف را به آن افزود. در قرون بعدی "ابن رشیق قیروانی" ( 456 ه. ق ) کتاب "المعده فی صناعهالشعر و نقد" را نوشت و نام برخی از فنون را تغییر داد و شصت و پنج فن نیز اضافه کرد. "ابن سنان خفاجی" ( متوفی 466 ه. ق ) در واقع دنبالرو "قدامه" است و کتاب "سرالفصاحه" را در باب علوم بلاغی نوشته است. اما بین سه علم معانی، بیان و بدیع تفاوت قائل نشده و مثل پیشینیان همه را به صورت اختلاط بحث کرده است. [5]
بزرگان علم بلاغت عبدالقاهر جرجانی که عالم علم بلاغت است دو کتاب معروف به نامهای "ابرارالبلاغه" و "دلائلالاعجاز" از خود به یادگار گذاشته است. از مطالعه دو کتاب او چنین استنباط میشود که در نظر عبدالقاهر فصاحت بیان و بلاغت همان چیزی است که به آنها ابدع و بدیع میگویند. [6] اسامه بن منقذ ( متوفی 584 ) کلمهی بدیع را همچون پیشینیان بهطور عام به کار برده است. او در کتاب «البدیع فی نقدالشعر» از نود و پنج نوع فنون بدیعی بحث کرده و کتاب او جمعآوری مطالب پیشینیان همچون ابن معتز و عسگری و ابن رشیق است. [7]
بدیع در ایران و ادبیات فارسی هیچ پیدا و روشن نیست که نخستین رویاروییهای زبان و ادب فارسی و شگردهای بدیعی و بلاغتی فرهنگ عربی و اسلامی کجا و چگونه پیدا شده است. ارتباط میان شعر فارسی و عربی و متاثر شدن شاعران فارسی زبان از شعر عربی و کتب نقد ادبی نشان میدهد که شاعران فارسی زبان از مصطلحات نقد عربی استفاده کرده و آن مصطلحات را بر ادب فارسی منطبق کردهاند. تا چندی پیش برخی محققان میپنداشتند که نخستین کتاب در بلاغت فارسی کتاب "حدائق السحر" رشید وطواط است. اما بعد از پیدا شدن نسخهی خطی "ترجمان البلاغه" توسط "احمد آتش" معلوم شد که نخستین کتاب موجود در علم بلاغت فارسی ترجمان البلاغه "محمد بن عمر رادویانی" است که تاریخ آن ( 507 ه. ق ) یعنی قبل از تولد رشید وطواط است. [8]
نخستین کاربردهای بدیع در ادب فارسی نخستین کاربردهای ترفندهای بدیعی در شعر فارسی به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم بازمیگردد. البته نمیتوان بهگونهای روشن دریافت که شاعران نخستین پارسی همچون رودکی، دقیقی و کسایی مروزی چگونه صنایع بلاغی و بدیعی را در مییافتهاند و به کار میبستهاند، شاید متون بر باد رفتهای باشد که شاعران و ادیبان آنها را نزد استادان فن میخواندهاند و اندک اندک به قریحهی ذاتی خود به کار میبستهاند. مثلا فردوسی در دو بیت زیر صنعت لف و نشر مرتب را پیش چشم داشته اما آیا آنرا از کتابی آموخته یا از طریق مطالعه و تامل در آثار پیشین به آن رسیده است. به روز نبــرد آن یـل ارجـمند به شمشیر و خنجر به گرز و کمند برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست