بدی

/badi/

    asperity
    atrocity
    bad
    badness
    evil
    foulness
    grubbiness
    lousiness
    poorness
    vice
    vileness
    wrong
    wickedness

فارسی به انگلیسی

بدی خاک
poverty

بدی زیاد
ferocity

بدی فاحش
flagrancy

بدی کردن
to do evil

مترادف ها

evil (اسم)
زیان، ضرر، بدی

illness (اسم)
سقم، خستگی، اهو، شرارت، مرض، ناخوشی، کسالت، بدی، بیماری، عارضه کسالت

vice (اسم)
گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث

disservice (اسم)
ازار، صدمه، زیان، بدی، بدخدمتی

ill-being (اسم)
ناهنجاری، بدبختی، بدی

پیشنهاد کاربران

در زبان کوردی جنوب ایلام میشه پسر فاسد
شر
اک
بدی به سنگسری زِشتّ - - - - - قِباحّت دانده - - - - - - بی شرمی
خلوت نشین ز خود نمائی چه حاجتست
گر همه جفا و زخم زبان دل شکستن چه حاجتست
زانکه دل با حق ز آزار وبدیدیگران چه حاجتست
گر بدی را با نیکی جواب این همه نیاز انسانیت است
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی بدی را با بدی نه انسانیت است
بدی را با نیکی این نشان شوکت است

بدی کار این بود که . . . . . . . .

بپرس