بدوی

/badavi/

    antediluvian
    arab
    barbaric
    feral
    germinal
    primal
    prime
    primitive
    rude
    savage
    wild
    bedouin
    embryonic
    primary

مترادف ها

bedouin (اسم)
بدوی، بادیه نشین، عرب بیابانی

nomad (اسم)
بدوی، خانه بدوش، صحرانشین، چادر نشین، ایلیاتی

germinal (صفت)
اصلی، بدوی، جنینی، نطفه ای، تخمی، جرثومه ای

seminal (صفت)
اصلی، بدوی، نطفه ای، وابسته به منی

incipient (صفت)
بدوی، اولیه، نخستین

initial (صفت)
ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز

rudimentary (صفت)
ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه

primitive (صفت)
پیشین، قدیم، اصلی، بدوی، اولیه

پیشنهاد کاربران

بَدْوی: ابتدایی | بَدَوی: بادیه نشین
بَدْوی یعنی مبتدی وبا لغت بَدَوی و بادیه نشین متفاوت است.
مثال:
تسلیم قاضی بَدْوی به راءی محکمهء استیناف.
این کلمه در حقوق کاربرد دارد.
بیابان باش . ( نف مرکب ) آنکه در بیابان زندگی کند. ( یادداشت بخط مؤلف ) . بدوی . ( بحر الجواهر ) . کسی که در بیابان منزل دارد: تازیان بیابان باش ؛ اعراب بدوی . ( ناظم الاطباء ) .
اولیه
بَدْوی: منسوب به بَدْء و به معنای " آغازی و ابتدایی"
بَدَوی: بیابانی، بیابان گرد، صحرا نشین
این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. بَدْوی به فتح اول و سکون دوم منسوب به بَدْوْ به معنای آغازی و ابتدایی است و بیشتر در اصطلاح دادگستری به کار می رود: "محکمه ی بَدْوی" اما بَدَوی[badavi] به فتح
...
[مشاهده متن کامل]

اول و دوم، منسوب به بَدْو به معنای" بیابانی، بیابانگرد، صحرانشین" است و بیشتر در وصف قبایل چادرنشین عربستان و شمال آفریقا به کار می رود. " جوانمردی ما را به خانه خود مهمان کرد. چون در خانه وی درآمدیم عربی بَدَوی در آمد. نزدیک من آمد و گفت: قرآن به من آموز" ( سفرنامه ناصرخسرو ) .
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۶۴. )

بپرس