بدون

/bedune/

    without
    a-
    absent
    devoid
    ex-
    free
    free _
    in-
    wanting
    minus
    sans
    un-

فارسی به انگلیسی

بدون اب
dry

بدون احساس
damply

بدون احساس مسئولیت
irresponsibly

بدون ارتباط
incommunicado

بدون ارزش قانونی
invalid, nugatory

بدون استثنا
broadside

بدون افتخار
inglorious

بدون امادگی
cold turkey, unprepared

بدون امادگی قبلی
cold, extempore

بدون ایمنی
insecure

بدون اینده روشن
futureless

بدون اینکه
without

بدون بلیط وارد شدن
gate-crash

بدون پرده پوشی
aboveboard, openly

بدون پشت
backless

بدون پشتی
backless

بدون پیش اندیشی
headfirst, heady

بدون تاریخ
dateless

بدون تبعیض
fair

بدون تردید
decisively adv., unwavering

مترادف ها

without (حرف اضافه)
بدون، بی

but (حرف اضافه)
جز، بدون، بل، با وجود، باستثنای

sans (حرف اضافه)
بدون

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
بی، بلا:بدون
🇮🇷 همتای پارسی: اَبی 🇮🇷
فاقد ، تهی، خالی،
این واژه هند و اروپایی است نه سامی که همانند آن در انگلیسی نیز هست.
Without
short of
بی از
۱. بی
( ساده ترین و بهترین جایگزینِ پارسی )
بدون تو آنجا نمی روم . . . بی تو آنجا نمی روم.
۲. اَبی
( در شاهنامه )
اَبی پر و پیکان یکی تیر کرد
بِدشت اندر آهنگ نخجیر کرد
جوان اَر چه دانا بود با گُهر
اَبی آزمایش نگیرد هنر
بی از آن > بی ز اون > بیزون، بدون
بی همراه
بی از آن. [ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون. بی آنکه :
بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش
سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم.
ابوحنیفه ٔ اسکافی ( سبک شناسی ج 1 ص 391 ) .
رجوع به بی ز شود.

بی ز. [ زِ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از :
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم برأی و عقل خود اندیشه کن.
مولوی.
بی ز ابراهیم نمرود گران
کرد با کرکس سفر تا بآسمان.
مولوی.
...
[مشاهده متن کامل]

چون چراغی بی ز زیت و بی فتیل
نی کثیرستش ز نور و نی قلیل.
مولوی.
بی ز استعداد بر کانی روی
بر یکی حبه نگردی محتوی.
مولوی.
بی ز دستی دستها بافد همی
جان جان سازد مصور آدمی.
مولوی.
بی ز ضدی ضد را نتوان نمود
و آن شه بی مثل را ضدی نبود.
مولوی.
بی ز مفتاح خدا این قرع باب
از هوا باشد نه از روی صواب.
مولوی.

برابر پارسی واژه ( بدون ) ، تکواژ ( بی ) می باشد. در کتاب بنیادهای منطق نگریک ترگویه ای از شمس الدین ادیب سلطانی، به جای واژه ( بدون ) ، از واژگان ( بی از ) بهره گرفته شده است؛ بدین چم که تکواژ ( از ) به ( بی ) افزوده می شود و همان معنای ( بدونِ ) را می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه:
بدون کُشتن این زن . . . = بی از کُشتن این زن . . .
بدون بهره گیریِ این ابزار ، کارم پیش نمی رفت = بی از بهره گیریِ این ابزار . . . .
( نمونه ها از نویسنده این دیدگاه می باشد نه منبع یادشده. )

این واژه شاید هند و اروپایی باشد و چون واژه همانند واژه انگلیسی without است ویدوت : بیدوت: بیدون: بدون
بی هیچ نیز یکی از واژگان بجای پارسی برای بدون هست
شاید زیبنده ترین واژه جایگزین برای بدون واژه بی هیچ باشد
«ب» پارسی و دون اربی است؛ و پارسی جایگزین اینهاست:
بی bi ( پارسی )
بجز bejoz ( پارسی )
ناستی nãsti ( سنسکریت )
ویگات vigãt ( سنسکریت: ویگَتَ vigata )
ریکَت rikat ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس