در عربی پیشینه ای هزارساله دارد. ایه ۹۲ سوره ی یونس و همچنین در روایات جمع آن آمده است ( ابدان ) . به معنای مجموع آن پیکر یا جسم ( مادی ) است که برای زنده ماندن موجود زنده لازم است. به علت رسوخ زبان ها در یکدیگر احتمال اینکه ریشه ی فارسی داشته باشد هست.
واژه ی " بَشن" به چم بدن، تن.
بشنه = بدنه، پیکره، سطح یک چیز.
بدن واژه باستانی آریایی هست و می توانید در بیشتر زبان های آریایی واژه های هم ریشه آن را پیدا بفرمایید. عرب ها این واژه را از زبان های دیگر به خود آورده اند.
واژه بدن
معادل ابجد 56
تعداد حروف 3
تلفظ bodan
نقش دستوری اسم
ترکیب ( مصدر لازم ) [مخففِ بودن][[پهلوی]] [قدیمی]
مختصات ( بَ دَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی badan
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
استاد حنانه بدون تحقیق درست و حسابی حرف زدن والا درست نیست
منزل جان ؛ کنایه از بدن انسان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . مقصد جان و بدن انسانی. ( ناظم الاطباء ) . جایگاه آرام. و قرار جان :
خانه دل جای تست بیش به هجران مسوز
منزل جان زلف تست بیش پریشان مدار.
خاقانی.
هر روز که نو جهان ببینم
از منزل جان نشان ببینم.
خاقانی
meat house
واژه بدن عربی نیست چون در عربی جسم است واژه بدون صد درصد پارسی است.
پیکر . جسم . تن. تنه. جسد
آنطور که لغت شناسان لاتین میگویند واژه body به معنای بدن که در پیشا - آلمانی به شکل budagan ثبت شده از ریشه آریایی bʰewd ستانده شده که معنای آن بیدار زنده رشد کننده grow awake همریشه با واژه اوستایی بودراbuδra به معنای نگرنده watching است. لغت wigrās در پارسی میانه به معنای "بیدار شدن" از همین ریشه به دست آمده که در زبانهای حوزه قفقاز بدل به پگاه p:aga bǝgǝ p:ak:a ( j ) bVgV bog و در باسک بدل به bigar ، bihar، biar به معنای "هنگام بیدار شدن" بامداد صبح شده است.
... [مشاهده متن کامل]
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/
واژه ی بدن با واژه ی body در انگلیسی سنجیدنی است .
پیکر، تنه، تن، جثه، کالبد، بدنه، جسم، جسد، لاش، لاشه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کِهرِپ ( اوستایی: کِهْرْپ )
تِنوم tenum ( اوستایی )
توتا totã ( پهلوی )
آتَم ( سنسکریت: آتمَن )
کِژَر ( سنسکریت: کْشَر )
نارینِه ( پشتو )
تَن ( پهلوی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)