بدرقه

/badraqe/

    convoy
    escort
    guard

فارسی به انگلیسی

بدرقه کردن
convoy, escort

بدرقه کسی رفتن
to see a person off

مترادف ها

escort (اسم)
مشایعت، همراه، ملتزمین، اسکورت، بدرقه، پاس

convoy (اسم)
کاروان، قافله، بدرقه

پیشنهاد کاربران

بدرقه:مشایعت.
"و دوم قوتی است که بدرقه این غذا بود تا باطراف میرسد".
چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی صفحه 9
منظور نیرویی است که غذا و قوت را راهنمایی می کند تا به تمام بدن برسد.
واژه بدرقه کاملا پارسی است چون در عربی و ترکی وداع می شود این واژه یعنی بدرقه صد درصد پارسی است
بدرقه در اصطلاح صحافی و کتابشناسی به کاغذی گفته میشود که از یک طرف به آستر جلد و از طرف دیگر به کتاب یا دفتر چسبانده شده و جلد را به کتاب یا دفتر متصل میکند.
مورد دوم اشتباه درج شده برای واژه دم فروخور نوشتم بزرگواری کنید حذف کنید
از ترس و اضطراب لب از سخن فرو بستن، ساکت شدن
پیشرو قافله
مشایعت میهمان تا دم در ، پسواز میهمان
برعکس : پیشواز
بدَرقَه ( ب، د ، ه ، ساکن است ) نوعی فحش . به آدم نا حسابی و ارازل . پست گفته میشه.
مادرم میگفت از طرف خانواده ی عروس بزرگش چند سال پیش یه عده چاقو کش و بدرقه اومده بودنند عروسی.
فرا
لاله زار یعنی جایی که در آن لاله کاشتن
جایی برای کاشتن مثل چمنزار و سبزه زار
To see someone off
She saw her son off at the train station
To bid someone farewell
Farewell
She bade her guests farewell before boarding.
بدرقهیدن.
پسوازیدن.
بدروداندن.
رهسپاری کردن
بدرقه به معنایی همراهی کردن است
بدرقه ویا بذرقه فارسی است و عربی نیست و عربی دانان انرا عربی نمیدانند و در عربی صرف نمی شود گردش ذال و دال نیز نشان پارسی بودن ان است این وازه شاید که بدرگاه گرفتن باشد و شاید بذ ( به ) رگه ( ره ) باشد
همراهی کردن - مشایعت - راهنمایی - نگهبانی

کسی را همراهی کردن برای خداحافظی
پا پیش مهمان رفتن
, پا پیش مهمان رفتن
همراهی مهمان یا مسافر تا دم در
همراهی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس