بخور

/boxor/

    incense
    fumigation
    dark grey
    diffuses a fragrance(as aloes/ frankincense/ etc)

فارسی به انگلیسی

بخور دادن
to administer an inhalant to

بخور سوز
censer

بخور مریم
cyclamen, sowbread

بخور و نمیر
hand-to-mouth, subsistence, scanty food, pittance

مترادف ها

fumigation (اسم)
بخور

pastil (اسم)
بخور، مداد رنگی

pastille (اسم)
بخور، مداد رنگی، مکیدنی

پیشنهاد کاربران

هوبو
رنگ خاکستری سیر
بخور boxur همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی دری است:
کهتاب kahtāb.
بخور مجمره کردن دم: نفس خود را چون بوی خوش آتشدان کردن . بالکنایه سخن دلپسند گفتن
چون دعا را گزارشی سره کرد
دم خود را بخور مجمره کرد
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 517 )