بخشنده

/baxSande/

    propitious
    bounteous
    charitable
    forgiving
    generous
    magnanimous
    merciful
    munificent
    openhearted
    libral

مترادف ها

donor (اسم)
بخشنده، دهنده، اعطاء کننده، واهب، هبه کننده

pardoner (اسم)
بخشنده، کشیش امرزنده گناه

open-handed (صفت)
سخاوتمند، بخشنده، گشاده دست

good-hearted (صفت)
مهربان، بخشنده، خوش قلب

indulgent (صفت)
بخشنده، زیاده رو

large-hearted (صفت)
مساعد، سخاوتمند، بخشنده، همدرد، نظر بلند

merciful (صفت)
مهربان، کریم، بخشنده، رحیم، غفور، بخشایشگر، رحمت امیز

munificent (صفت)
کریم، سخاوتمند، بخشنده

generous (صفت)
سخی، بخشنده، زیاد

bounteous (صفت)
فراوان، سخی، سخاوتمند، بخشنده، باسخاوت، پربرکت، راد

bountiful (صفت)
سخی، بخشنده، باسخاوت، خوب ومهربان

gracious (صفت)
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف

placable (صفت)
مهربان، دلپذیر، مطبوع، ارام، بخشنده، دلجویی پذیر

پیشنهاد کاربران

غافر
وهاب
فراخ دست. [ ف َ دَ ] ( ص مرکب ) فراخ آستین. جوانمرد. بخشنده. ( برهان ) . توانگر. ( یادداشت بخط مؤلف ) . فراخ آستین. صاحب ثروت. دولتمند. ( آنندراج ) . رجوع به فراخ آستین شود. || فراخ دامن. ( آنندراج ) . رجوع به فراخ دامن شود. || صاحب همت. ( برهان ) ( انجمن آرا ) .
راحم
ابردست ؛ بسیار بخشنده :
ابردستا ز بحر جود مرا
عنبر درثمن فرستادی.
خاقانی.
( فراخ آستین ) فراخ آستین. [ ف َ ] ( ص مرکب ) جوانمرد و صاحب همت و کریم و بخشنده. ( برهان ) ( آنندراج ) :
فراخ آستین شو کز آن سبز شاخ
فتدمیوه در آستین فراخ.
نظامی.
رجوع به فراخ شود.
صاحب کرامت . [ ح ِ ب ِ ک َ م َ ] ( ترکیب اضافی ، ص مرکب ) دارای بزرگواری . ارجمند. بزرگوار. بخشنده : ای صاحب کرامت شکرانه ٔ سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را. حافظ. || ولی و عارفی که دارای کرامت باشد. رجوع به کرامت شود.
اهل کرم. [ اَ ل ِ ک َ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سخی. کریم. ( آنندراج ) . جوانمرد. سخی. ( ناظم الاطباء ) .
صاحب کرم. [ ح ِ ک َ رَ ] ( ص مرکب ) بخشنده. خداوند کرم :
طمع را نباید که چندان کنی
که صاحب کرم را پشیمان کنی.
؟
فراخ نان و نمک . [ ف َ ن ُ ن َ م َ ] ( ص مرکب ) بخشنده . آن که خوان گسترد و مردمان به میهمانی خواند و بنوازد : اگر خواهی برتر از مردمان باشی فراخ نان و نمک باش . ( قابوسنامه ) . فراخ آستین . فراخ دست . فراخ عطا. فراخ کندوری . رجوع به این ترکیب ها شود.
جواد . . . . راد . . . واهب . . . .
باذل یعنی بذل کننده بذل و بخشش=بخشنده
صاحب فیض
کریم
راد، انفاق گر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دست ودل باز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیض بخش، کریم، کریم النفس، گشاده دست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب
سخاوتمند
مهربان
مهربان نجیب

عفو کننده - رحم کننده
به انگلیسی می شه generous
همام
باذل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس