بخش کردن


    allocate
    allot
    apportion
    deal
    dissever
    divide
    dole
    impart
    mete
    parcel
    partition
    prorate
    share
    slice
    split
    spread
    divvy
    to divide
    to distribute

فارسی به انگلیسی

بخش کردن به اجزای کوچک
atomize

بخش کردن به قطعات
portion

بخش کردن به مبالغ
portion

مترادف ها

assign (فعل)
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن

share (فعل)
بخش کردن، سهم بردن، تسهیم کردن، قیچی کردن

lot (فعل)
جور کردن، بخش کردن، تقسیم بندی کردن، سهم بندی کردن

divide (فعل)
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن

apportion (فعل)
تقسیم کردن، تخصیص دادن، بخش کردن

minister (فعل)
بخش کردن، پرستاری کردن، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، عبادت کردن

پیشنهاد کاربران

تقسیم
برخ کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایجاد کردن. ( از ناظم الاطباء ) . || بخش کردن. سهم کردن.
بخش کردن bakhsh cardan ، سیلاب کردن کلمه ، تفکیک گویش کلمه به یک دو یا چند قسمت ، هجا بندی کلمه ، قطعه قطعه کردن لغت ، پاره بندی گویشی لغت
چندبخشی

spelling
بخش کردن کیف

بپرس