بخش

/baxS/

    portion
    part
    share
    division
    distribution
    district
    squadron
    ward
    act
    allowance
    bailiwick
    catch
    compartment
    component
    department
    fraction
    fragment
    heading
    item
    leg
    length
    link
    member
    moiety
    parish
    percentage
    proportion
    region
    section
    segment
    shire
    tranche
    unit
    zone
    book
    canto

فارسی به انگلیسی

بخش اخر
conclusion, finish, finale

بخش اصلی و افقی پل
chord

بخش اصلی و افقی ساختمان و غیره
chord

بخش افزوده شده
annex

بخش اگهی های دفتر تلفن
yellow pages

بخش انحنادار در طناب و کابل
bight

بخش اوازی قطعه موسیقی
symphony

بخش اویخته
tag

بخش بالایی
upside

بخش بالایی پیراهن زنانه
bodice

بخش بخش
departmental, episodic, sectional

بخش بخش بودن
segmentation

بخش بخش سازی
departmentalization, segmentation

بخش بخش کردن
departmentalize, dismember, section, segment

بخش برامده ساختمان
bay

بخش برجسته بین دو صندلی جلو
console

بخش بی درخت
clearing

بخش پایانی
coda, peroration, tail

بخش پایانی هر چیز
tail end

بخش پایین چیزی
breech

مترادف ها

section (اسم)
برش، قسمت، گروه، دسته، قطعه، بخش، دایره، مقطع، برشگاه

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

region (اسم)
طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها

leg (اسم)
پا، قسمت، پایه، بخش، ساق پا، ساق، مرحله، پاچه، ران

part (اسم)
پا، نقطه، جزء، قطعه، پاره، بخش، عضو، برخه، شقه، نصیب، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، اسباب یدکی اتومبیل، نقش بازگیر

share (اسم)
سهم، قسمت، قطعه، بخش، خیش، حصه، بهره، سهمیه

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

sect (اسم)
فرقه، قسمت، دسته، بخش، مذهب، حزب، دسته مذهبی، مکتب فلسفی

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

division (اسم)
تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف

fate (اسم)
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر

distribution (اسم)
پخش، بخش، اشاعه، توزیع، تعمیم

precinct (اسم)
حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش

segment (اسم)
حلقه، قسمت، بند، قطعه، بخش، مقطع

canton (اسم)
زاویه، قسمت، بلوک، بخش

branch (اسم)
شاخ، شاخه، شعبه، ترکه، بخش، انشعاب، رشته، فرع

member (اسم)
جزء، شعبه، اندام، بخش، عضو، کارمند

zone (اسم)
زمین، حوزه، ناحیه، منطقه، کمربند، بخش، قلمرو، مدارات

district (اسم)
حوزه، ناحیه، بلوک، بخش، محله

subregion (اسم)
ناحیه، بخش، یکی از تقسیمات اولیه ناحیه

department (اسم)
حوزه، شعبه، قسمت، بخش، دایره، اداره گروه اموزشی

item (اسم)
فقره، فصل، تکه، بخش، رقم، قطعه خبری

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

heritage (اسم)
اری، میرای، بخش، ارثیه، ماترک، مال موروثی، ترکه غیر منقول، مرده ریگ، سهم موروثی

quarter (اسم)
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک

borough (اسم)
قصبه، بخش، دهکده

parish (اسم)
قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا

sector (اسم)
جزء، ناحیه، بخش، محله، قطاع، قطاع دایره، قسمتی از جبهه

parcel (اسم)
قسمت، دسته، بسته، بخش، گره، جزئی از یک کل، امانت پستی

commune (اسم)
بخش، مزرعه اشتراکی

county (اسم)
بخش، شهرستان

riding (اسم)
لنگر گاه، بخش، سواری، گردش و مسافرت

moiety (اسم)
بخش، نیم، نصف، نیمه، نصفه، عیال، قسمت مساوی

installment (اسم)
بخش، قسط

squadron (اسم)
بخش، دستهای از مردم، گروه هواپیما

wing of building (اسم)
بخش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بخشبخشبخشبخش
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
بخشبخشبخشبخش
بَخش، در تقسیمات کشوریِ ایران و گروهی از دیگر کشورهای جهان، به واحدی گفته می شود کوچک تر از شهرستان و بزرگ تر از دهستان، که دارای محدوده جغرافیایی معین بوده و از به هم پیوستن چند دهستان همجوار مشتمل بر چندین مزرعه، مکان، روستا و احیاناً شهر که در آن عوامل طبیعی و اوضاع اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی واحد همگانی را به وجود می آورد به نحوی که با در نظر گرفتن تناسب، وسعت، جمعیت، ارتباطات و دسترسی و سایر موقعیت ها، نیل به اهداف و برنامه ریزی های در جهت احیاء امکانات طبیعی و استعدادهای اجتماعی و توسعه امور رفاهی و اقتصادی آن تسهیل گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

هر استان در ایران به چند شهرستان، و هر شهرستان به چندین بخش تقسیم می شود. بخش ها نیز، به نوبهٔ خود، به دهستان های چندی تقسیم می شوند.
به ادارهٔ مسئولِ امور یک بخش، بخشداری گفته می شود. رئیس یک بخش از هر شهرستان نیز بخشدار نام دارد.
سطوح تقسیمات سیاسی کشور از بالاترین سطح تا پایین ترین آن به ترتیب شامل: استان، شهرستان، بخش و دهستان است. بدینگونه که هر استان از چند شهرستان، هر شهرستان از چند بخش و هر بخش از چند دهستان تشکیل می شود. لازم است ذکر شود که هر دهستان نیز شامل تعدادی نقاط روستایی، مکان و مزرعه می باشد که عناصر تقسیماتی نامیده می شوند.
استان: واحدی از تقسیمات کشوری است با محدوده جغرافیایی معین، که از به هم پیوستن چند شهرستان همجوار با توجه به موقعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و طبیعی تشکیل می شود.
شهرستان: واحدی از تقسیمات کشوری است با محدوده جغرافیایی معین که ار به هم پیوستن چند بخش همجوار که از نظر عوامل طبیعی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی واحد متناسب و همگنی را به وجود آورده اند.
بخش: واحدی است از تقسیمات کشوری که دارای محدوده جغرافیایی معین بوده و از به هم پیوستن چند دهستان همجوار مشتمل بر چندین مزرعه، مکان، روستا و احیاناً شهر که در آن عوامل طبیعی و اوضاع اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی واحد همگنی را به وجود می آورد به نحوی که با در نظر گرفتن تناسب، وسعت، جمعیت، ارتباطات و دسترسی و سایر موقعیت ها، نیل به اهداف و برنامه ریزی های دولت در جهت احیاء امکانات طبیعی و استعدادهای اجتماعی و توسعه امور رفاهی و اقتصادی آن تسهیل گردد.
دهستان: کوچک ترین واحد تقسیمات کشوری است که دارای محدوده جغرافیایی معین بوده و از به هم پیوستن چند روستا، مکان و مزرعهٔ همجوار تشکیل می شود که از لحاظ محیط طبیعی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی همگن بوده و امکان خدمات رسانی و برنامه ریزی در سیستم و شبکهٔ واحدی را فراهم می نماید.

بخش
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/بخش_(تقسیمات_کشوری)
منبع عکس. فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
بخشبخشبخشبخشبخش
بخش از بخشش می آید
و نام دیگر آن پخش است
و خود اینها اسم مصدر از مصدری گمنام به نام ( بئاختن ) که به ( بختن ) بیشتر شهره است می آید.
آختن خود به معنای همراه شدن و یکی شدن است
همانند آمیختن
...
[مشاهده متن کامل]

آختن اهن
که خود بر گرفته از نام خدای همراهی و مهر و محبت و نزدیکی به نام ایزد مهر یا میترا یا مهر است. مانند آمیتن و امیختن
در گذشته حیواناتی را ( أاخته ) میکردند تا نتواند جفت شود و برای بارکشی و کشاورزی استفاده میکردند
و همچنین موجود تک سلولی یاخته که در ابتدای جهان همراهی نداشته و زندگی را از او دانند.
بی آختن به معنای بدون آمیختگی و همراهی است
که در اشکال ( بوختن ) و ( باختن ) و بخت و بخش و پخش درآمده است.
بی اختن ضد آمیختن است.
به معنای دور شدن از هم می باشد
بخش و پخش و بختن و باختن. . . به معنای تکه تکه شدن و دور شدن است

section
واژه بخش
معادل ابجد 902
تعداد حروف 3
تلفظ baxš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: baxš] ‹بخشه›
مختصات ( زبان شناسی )
آواشناسی baxS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
واژگان مترادف و متضاد
واژه بخش کاملا پارسی است این واژه یعنی بخش صد درصد پارسی است.
منبع. https://lamtakam. com/dictionaries/dehkhoda/184097/بخش
احتمالا عمل بخش کردن در کلاس اول ابتدایی را به یاد می آورید نام دیگر بخش، هِجا و نام دیگر آن سیلاب ( silaab ) است برای یادسپاری اسانتر بیاییم با کلمات بازی کنیم:
بخش یه جایی است ( هجایی ) که گاهی سیلاب ها ( seylaab ) به ان خسارت زیاد می زنند ( چون بخش است خیلی اهمیت نمی دهند در هنگام سیلاب ها عموما روستا ها و بخش ها خسارت می بینند تا شهرها )
...
[مشاهده متن کامل]

یادسپاری و تصور ذهنی جمله ی بالا احتمالا کمک کننده باشد.

بخشِ
بخش:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " بخش" می نویسد : ( ( بخش در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است. و بن اکنون از بختن baxtan . ) )
( ( نهفته چو بیرون کشید از نهان
به سه بخش کرد آفریدون جهان. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 345. )

اگر بخواهیم کشور را تقسیم بندی بکنیم به یک قسمت آن بخش می گویند که بزرگتر از دهستان و شهرستان و شهر است ولی کوچکتر از استان است.
دپارتمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)