باخت با بخت هم ریشه میباشد و بخت نیز با پخت و پختن
در پختن جنب و جوش و بیشتر سرخ شدن مدنگر بوده ؛ چیزی که در بخت و شانس بدان اشاره میشود سرخی و فعالیت داشتن است ؛ سرخی را در گذشته سور میدانستند ؛ چیزی که در بزم و جشن ها دیده شده ؛ همچنین به سمت مغرب و سرزمینی که در آن قرار داشت سوریا یا سوریه میگفتند که نشان از سرخی و غروب ( سرخی خورشید ) داشته
... [مشاهده متن کامل]
پس برای سور ( سرخی / غروب / فعالیت و . . . ) را میتوانیم بینگاریم
در پخت که از پختن آمده و بخت نیز از آن ، بخش فعالیت را به بخت اشاره زدند و بخش غروب و افول را به باختن یعنی غروب کردن ؛ از اینرو به مغرب باختر یعنی افول کرده گفتند ؛ جایی که خورشید سرخ میشود و به پختن میرسد. باختن اشاره به افول کردن دارد و به کسی ک افول و افت کرده باشد باخته گفته میشود؛
واران آن خاور میشود برخی انرا خور آور یا خواب آور = جایی که خورشید ( دارنده نور ) از مشرق بالا می آید = فروغ = افروخته = اپر ( upper ) روختن = بالا آمدن = افراشتن دانستند که هرچند بار معنایی درست دارد اما ریشه یابی اشتباه رخ داده
اگر خاور را خواور بنویسیم آنگاه با دگر و به ب خوابور را خواهیم داشیم یعنی کسی یا چیزی که در خواب بوده ( فراموش نکنیم که خواب فارسی در برخی زبان های ایرانی خو خوانده و نوشته میشود ) ؛ کنایه از خوابیدن خورشید داشته پس خاور =خوآور = خواو ور = خواب ور ( با توجه به ریخت کهن برادر / خواهر / مادر / پدر میتوان بهتر فهمید ریخت درست تر آن خواب ر بوده ) بوده که به ریخت خاور نوشته شده و باختر = بخت تر ( بخت ِر ) = یعنی سرخ تر بوده = غروب
بخت در زبان کوردی جنوب ایلام میگن مثلا ی زن خودشو بخت میده بهت یعنی خودشون میندازه گردنت شرشو زنان بی حیا و بی عفت
بخت: در گویش محلی بهبهان
واژه ای است برای قسم دادن کسی
بیشتر در مورد مردگان قسم داده می شود. مثال:
بخت پدرت، بخت برادرت، بخت امواتت
واژه بخت
معادل ابجد 1002
تعداد حروف 3
تلفظ baxt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: baxt]
مختصات ( بَ ) ( اِ. )
آواشناسی baxt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
کلمه بخت با کسره ب در زبان لری به معنای جدا کردن سبوس از آرد است
بخت = وقت وزمان فرصت های طلایی، زمان مهم وسرنوشت ساز، خلوتگه رسیدن به امیال وخواسته ها، دیدن فرصت آمدن شکار به پای خویش در کمینگاه صیاد، رسیدن آسان به باغ وتخت دولتمردی وپادشاهی، یافتن یارمطلوب درچشمه
... [مشاهده متن کامل] خلوت عشق بازی واجابت خواستگاری توسط معشوق، تجربه جهان رویایی که شبیه خواب جذاب باشد، تمام دنیا در کف دست خویش اسیر نمودن ، وصول بهترین آرزوها
سرنوشت یا اقبال بستگی داره به کجا به کار بره
بخت= درسدی از گمان است.
درسدی از گمان
این که
ازیک گرفتاری رها شویم.
در یک گرفتاری نژات پیدا کنیم.
اقبال, شانس, طالع, تقدیر, تعیین
تالع � در دست خود انسان است خواستن توانستن است اما این به خود انسان مربوط است که چقدر تلاش می کند.
طالع، شانس، اقبال، دولت، اختر، سرنوشت، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس
بخت :
دکتر کزازی در مورد واژه ی بخت می نویسد : ( ( بخت با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است، به معنی بهره است و ریختی از " بخش" . "بخشیدن" نیز در پهلوی بختن baxtan بوده است همین ساختار را در واژه ی درفش و درخت نیز می توانیم یافت . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 194 )
بخت : در زبان فارسی باستان بوختن به معنای نجات یافتن بوده و منظور از بخت شانس نجات یافتن است اجتمالا بخت النصر نیز به معنای نجات یافته توسط بت نَسَر بوده است .
دکتر کزازی در مورد " بخت" می نویسد : ( ( بیداری یا خفتگی بخت که در شاهنامه فراوان از آن سخن رفته است، بیشتر کاربردی باور شناختی است تا پندار شناختی :در اسطوره های ایرانی ، بخت زنده و جاندار انگاشته می شده است. از آن است که گاه پهلوان تیره روز ، به آهنگ برانگیختن بخت خویش از خواب، به سوی کوهی که جایگاه بخت ها شمرده می شده است روی می آورده است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )
مهجور از بخت بد : دور افتاده از بد بختی ، آنکه به سوی خوشبختی می رود
چون اسیری ز بخت خود مهجور
رسن از گردنم نمی شد دور
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص ۵۰۳ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)