بحران

/bohrAn/

    conjuncture
    crisis
    storm

فارسی به انگلیسی

بحران اقتصادی
depression

بحران زدائی
de-escalation

بحران میانسالی
midlife crisis

بحران هویت
identity crisis

مترادف ها

acme (اسم)
اوج، سر، بحران، قله، منتها، مرتفع ترین نقطه، نقطهء کمال

crisis (اسم)
بحران، موقع بحرانی

tension (اسم)
بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط

پیشنهاد کاربران

سرگشته
بعضی از فرهنگ لغت ها و بعضی از دوستان گفتن
آشوب . بی تظمی . آشفتگی
ولی من فکر کنم این کلمات با بحران، فرق دارن. مخصوصا تو کاربردی که کلمه بحران داره. مثلا میگن زنداتی ها، آشوب به پا کردن، ولی نمیگن زندانی ها بحران به پا کردن
...
[مشاهده متن کامل]

معنی کلمه بحران بیشتر به معنی : شرایط و وضعیت سخت و دشوار میخوره
و زمانی به کار میبرنش، که بر اثر یک حادثه کشوری شهری یا شخصی ، دچار یک وضعیت سخت و دشوار شده و اصطلاحا میگن دچار بحران شده
ولی نشنیدم که بگن طرف دچار آشوب شده
بحران: وضعیت سخت و دشوار

حادثه
ران پسوندی ایرانی است و چه بسا که واژه بحران نیز ایرانی باشد .
بحران / bohrAn /
مترادف بحران: آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ، خطر، مخاطره
متضاد بحران: آرامش
برابر پارسی: آشفتگی، چالش، سراسیمگی، ناآرامی
بحران ( Crisis ) : [اصطلاح جامعه شناسی] هر گونه وقفه ای که در جریان عمل رفع احتیاجات حاصل شود بحران شمرده می شود. در هر جامعه ای هر یک از سازمانهای اجتماعی با سازمانهای دیگر سازگاری دارد و اگر سازگاری سازمانها و مخصوصا سازگاری نیروهای مولد و روابط تولید بیش از اندازه معینی کاهش یابد جامعه دستخوش بحران و آشفتگی شود و اگر سازگاری سازمانهای جامعه به شدت رو به زوال رود نظم اجتماعی جای خود را به بی نظمی می دهد و بی سازمانی رخ می نماید.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع https://rasekhoon. net

آشوب
پُرآشفتگی/ فرآشفتگی ( فرا آشفتگی )
آشفتگی همواره معنایی کمتر از معنای بحران را بر دوش دارد. بنابراین پیشنهاد من واژه های بالا است.
تنش
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
تِنژِه tenže ( کردی: ته نگژه )
آلوژ ( کردی: آلوزی )
ژلمِه ( کردی: چه له مه )
نابسامانی - بی سامانی
تشتت نامتعارف - آشفتگی حاد - نابسامانی مخل - تداخل کیفیات خارج از هنجار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس