برای اینکه به فلسفه پیدایش کلمه بحران پی ببریم لازم است یک توضیحی در مورد کلمه ی بَحر داشته باشیم.
اصطلاح بَحر و بَر که به مفهوم دریا و خشکی به ما رسیده است در اینجا بَر به مفهوم برآمده و برآمدگی یا وَر آمده وَرز آمده و ورزیده شده می باشد. و مرتبط با کلمه ورزش هموار دشوار دیوار بار نیز می باشد. کلمه بَر در اصطلاح برهوت نیز که زادگاه حضرت هود پیامبر می باشد به مفهوم سرزمین هود مفهوم دارد ولی چون این سرزمین در جای خشک و بی آب و علف واقع شده در اذهان کلمه برهوت تحت عنوان بیابان برداشت شده است. و اصطلاح بَحر با توجه به رفتار و مفهوم ذاتی آوای حرف ( ح ) در میان دو حرف ( ب ر ) یعنی زمین دارای عمق و دارای گودی. اصطلاح بُحران نیز که در مکالمات روزمره در حال استفاده می باشد یعنی مسئله ای که عمق پیدا کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
با این تفسیر، اصطلاح بِِرکه نیز که در مکالمات جاری در حال استفاده می باشد با توجه به ذات آوای حرف ( ک ) ، اینطور به نظر می رسد که بَحرکه باشد یعنی زمین دارای عمق کم یا گودال و آبگیر کوچک.
یک اصطلاحی که با این تفسیر مرتبط می باشد و در زمانه ما رایج می باشد اصطلاح هِر را از بِر تشخیص دادن می باشد. که در حالت های مختلف معانی مختلف و کاربرد خودش را دارد. یعنی تر و خشک را از هم تشخیص دادن یا تشخیص و عدم تشخیص و تمییز عمق مفاهیم و نداشتن سواد و عدم تمییز و تفکیک سود و زیان در مسایل جاری زندگی. به گونه ای حتی باباطاهر نیز در این خصوص گفته است؛
خوشا آنانکه هر از بر ندانند
نه حرفی در نویسند و نه خوانند
به نزد آنکه جانان می پرستد
چه کفر آنجا چه ایمان می پرستند
سرگشته
بعضی از فرهنگ لغت ها و بعضی از دوستان گفتن
آشوب . بی تظمی . آشفتگی
ولی من فکر کنم این کلمات با بحران، فرق دارن. مخصوصا تو کاربردی که کلمه بحران داره. مثلا میگن زنداتی ها، آشوب به پا کردن، ولی نمیگن زندانی ها بحران به پا کردن
... [مشاهده متن کامل]
معنی کلمه بحران بیشتر به معنی : شرایط و وضعیت سخت و دشوار میخوره
و زمانی به کار میبرنش، که بر اثر یک حادثه کشوری شهری یا شخصی ، دچار یک وضعیت سخت و دشوار شده و اصطلاحا میگن دچار بحران شده
ولی نشنیدم که بگن طرف دچار آشوب شده
بحران: وضعیت سخت و دشوار
حادثه
ران پسوندی ایرانی است و چه بسا که واژه بحران نیز ایرانی باشد .
بحران / bohrAn /
مترادف بحران: آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ، خطر، مخاطره
متضاد بحران: آرامش
برابر پارسی: آشفتگی، چالش، سراسیمگی، ناآرامی
بحران ( Crisis ) : [اصطلاح جامعه شناسی] هر گونه وقفه ای که در جریان عمل رفع احتیاجات حاصل شود بحران شمرده می شود. در هر جامعه ای هر یک از سازمانهای اجتماعی با سازمانهای دیگر سازگاری دارد و اگر سازگاری سازمانها و مخصوصا سازگاری نیروهای مولد و روابط تولید بیش از اندازه معینی کاهش یابد جامعه دستخوش بحران و آشفتگی شود و اگر سازگاری سازمانهای جامعه به شدت رو به زوال رود نظم اجتماعی جای خود را به بی نظمی می دهد و بی سازمانی رخ می نماید.
... [مشاهده متن کامل]
منبع https://rasekhoon. net
آشوب
پُرآشفتگی/ فرآشفتگی ( فرا آشفتگی )
آشفتگی همواره معنایی کمتر از معنای بحران را بر دوش دارد. بنابراین پیشنهاد من واژه های بالا است.
تنش
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
تِنژِه tenže ( کردی: ته نگژه )
آلوژ ( کردی: آلوزی )
ژلمِه ( کردی: چه له مه )
نابسامانی - بی سامانی
تشتت نامتعارف - آشفتگی حاد - نابسامانی مخل - تداخل کیفیات خارج از هنجار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)