بحر

/bahr/

    sea
    poetical metre

فارسی به انگلیسی

بحر احمر
red sea

بحر المیت
dead sea

بحر پیما

بحر تفکر
trance

بحر خزر
the caspian sea

بحر لوط
the dead sea

بحر محیط
the ocean

مترادف ها

measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

پیشنهاد کاربران

مخالف صَحْر
بهر= بحر= دریا، دَمدیمیا، زِرا، کوپار، اَکوپار، اکیانوس، Ocean ، در برگیرنده،
ور، گسترش، وس، گسترده، دربرگرفتن
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
# Taksoo
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

واژه اَربی ( بحر ) به معنی دریا واژه ای پارسی است.
این واژه از واژه پارسی ( ور ) به چَم ( دربر گرفتن ) ساخته شده
نکته:واژه پارسی کشور نیز از دو بخش ( کرش ) و ( ور ) ساخته شده است.
در زبان پارسی ( ور ) به چَم ( دربر گیرنده آب ها ) نیز به کار رفته.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگانی که از ریشه ( ور ) پارسی هستند:
واژه انگلیسی: wear و cover
واژه اَربی: بحر
این سه واژه همریشه هستند و دارای ریشه پارسی.
نکته: بحر در اَربی همان واژه بهر، بهرمندی، بهروری در پارسی هست بنا بر این واژه بحر را باید ( بهر ) نوشت و کاملن یک واژه پارسی است که ریشه، ساختار، آوای پارسی دارد.
پَسگشت: برگه 33 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

بحر
به زبان ترکی ما، بحر یعنی عمیق فکرکردن وتمرکززیاد برمساله ای.
بحر یعنی دریا
در جمله می تونیم بنویسیم
من کنار بحر رفته بودم و صدای موج بحر هنوز هم در گوش من است.
معنی :من کنار دریا رفته بودم و صدای موج دریا هنوز هم در گوش من است.
بحر به معنی وسعت و گسترش است ، و اینکه عرب دریا را بحر می گوید به خاطر وسعت آن است .
بحر در لغت - چنانکه راغب در مفردات می گوید - در اصل به معنی آب فراوان و وسیع است .
زو
بحر = دریا
بحر = دریا
بر = خشکی
انجم = ستارگان
لیل= شب
نهار = روز
بر/ عربی / = خشکی
بحر = دریا
بحر : دریا
متضاد بحر:بّر ( خشکی، ساحل )
بحر : دریا
بهر : برای
در دیباچه گلستان سعدی �یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق گشته� با هردو املا معنا دار بوده و چون سعدی از بحر استفاده کرده در نتیجه مکاشفت را به دریا مانند کرده.
�بحر�در زبان سومری Bala و در زبان آکدی Bērtu می باشد که به معنی �جوی آب� است. در زبانهای آرامی، عربی و فارسی بحر است.
واژه ی انگلیسی pour از آن گرفته می شود.
در زبان آلمانی استانده Bruch که به معنی علفزار مرطوب است.
pira در زبان میلانی ( کشوری در ایتالیا ) به معنی �عصاره سفید رنگ نارگیل رنده شده� است.
واژه �بخار� هم احتمالاً از این ریشه گرفته شده است.
دریا

اقیانوس، دریا، یم، وزن شعر
لغت بحر به مانای دریا که به اربی راه یافته در فرهنگ واژگان سانسکریت به شکل bharu भरु و به مانای bharu آمده است که نشان می دهد این واژه پارسی_آریایی ست!
بحر=دریا
بر ( عربی ) =خشکی
دریا
این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دریا Darya ( پهلوى ) ، دَمدیمیا Damdimia ( پهلوى: دریا ، اقیانوس ) ، زِرا Zera ( پهلوى: دریا ، بحر ) ، اِزْرِه Zreh ( پهلوى: دریا ) ، کوپار Kupar ( سانسکریت: کوپارَ - اَکوپارَ : دریا ، بحر ، اقیانوس ) اِزْرِه فراخکَرْت
...
[مشاهده متن کامل]

Zreh faraxkart ( پهلوى: سرور دریاها ، اقیانوس ) اِزْرِه اَخْوْ Zreh axv ( بزرگِ دریاها ، اقیانوس ) شایان گُفت است که واژه ى اقیانوس معرب است این واژه از اساس یونانى ست و بوده " اُکیانوس" و همریشه واژه Ocean درانگلیسى ست. شایسته ما ایرانیان نیست که واژگان اروپایى
را از فیلتر و صافى تازیان گذرانده و بیان کنیم و اگر واژه اى خارجى ست درست آن است که ما آن را براساس چهارچوب زبان خود ادا کنیم ایرانى هرگز ک را به ق بدل نمى کند مثلاً هرگز کیبورد را قیبورد نمى گوید پس ما درست آن است که بگوییم و بنویسیم: اُکیانوس

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس