بحبوحه

/bohbohe/

    extremity
    high
    thick
    [rare.] middle part

فارسی به انگلیسی

بحبوحه جوانی
flower of youth

پیشنهاد کاربران

میان. . .
گیراگیر. . .
مثال
عده ای باعدم رعایت بهداشت. در�بحبوحه کُرنا�
که تماس فیزیکی یکی از پروتکل هاوو. .
هناهین
در بحبوحه درگیری : در حین درگیری / در اثنای درگیری / وسط درگیری
بحبوحه / bohbohe /
مترادف بحبوحه: اوج، گرماگرم، گیرودار، حین ، میان، میانه کار، وسط
متضاد بحبوحه: آغاز
برابر پارسی: میان، میانگاه، درگیر و دار، گرماگرم
حیص و بیص
بحبوحه: املای این کلمه به همین صورت صحیح است. گاهی آن را به غلط بهبوهه می نویسند.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۶٠. )
میانه کار . وسط
بحبوحه جنگ:شلوغی
گیراگیر
میان، وسط
Rush
e. g : In the novel ' Jeff in Venice, Death in Varanasi ' , Geoff Dyer uses his typical wry humour to tackle love and death in a headlong, entertaining rush.

شلوغی،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس