بنیان گزار
مسبب
بانی یعنی کسی که مسئله ای را بعهده گرفته مثلا بانی فلان مسئله شدم. . .
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
وقتی می خواهیم علت و دلیل و منشا و سبب و بانی رویدادی را بیان کنیم از چون یا اگر استفاده می کنیم. مثلا می گوییم من دیر خواهم آمد اگر ( چون ) در ترافیک گیر کنم. در اینجا منشا دیر آمدن و علت و دلیل و سبب
... [مشاهده متن کامل] و ریشه ی دیر آمدن و چیزی که باعث و بانی دیر آمدن خواهد شد گیر کردن در ترافیک خواهد بود. در اینجا گیر کردن در ترافیک همان علت و منشا و بانی است و دیر آمدن همان معلول یا نتیجه یا برآیند یا اثر.
به وجود آورنده ، باعث شونده ی چیزی ، علت و دلیل به وجود آمدن چیزی، مسبب روی دادن حالتی یا انجام پذیرفتن کاری
آورنده . .
خب بانی ینی چی ک ب کوکی میگن بانی
بنا کننده
بانی . ( ع ص ) نعت فاعلی از بناء، برپاکننده ٔ ساختمان . بناکننده . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . برآرنده . سازنده . بنیان کننده . سازنده ٔ بنا و عمارت . || مؤسس . پایه گذار. پی افکننده . آنکه بنا گذاشته است . اساس گذارنده . موجد. آغازکننده .
... [مشاهده متن کامل]
- بانی تعزیه ؛ آنکه روضه خوانی و تعزیه خوانی فراهم آرد. نقیب .
- بانی خیر ؛ که باعث خیر شود. مؤسس کاری نیک . نیکوکار.
- بانی روضه ؛ که مجلس روضه تشکیل دهد. که مقدمات و مخارج روضه خوانی را فراهم آرد. صاحبخانه که روضه در خانه اش خوانند.
- بانی وقف ؛ آنکه ملکی را وقف کند. آنکه قسمتی از اموال خود رابرای مصرف خیر وقف دارد. و رجوع به بنی و بناء شود.
|| واقف . که بنائی یا ملکی را وقف کند. || مؤلف . مصنف . مخترع . || برانگیزاننده . محرک . || سبب . علت . || اصل . مصدر. ( ناظم الاطباء ) . || زن خود را به خانه ٔ خویش آرنده بعد تزوج . ( ناظم الاطباء ) . و قیل لکل داخل باهله بان . ( تاج العروس )
بنیان گذار، پایه گذار، موسس، باعث، مورث، عامل، سازنده
بانی: [اصطلاح مداحی ]به شخصی گفته می شود که خرج برنامه عزاداری یا جشن را به عهده ی گرفته یا مجلس را برپا کرده است.
سرسلسله
بانی اسمه هندیه
واژه ای ایرانی که همخانواده با بنیانگزار است
اسم دخترانه به معنا ی ریز زرنگ
نام بلوچی برای دختران. اشاره به مان الهه ای هندوایرانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)