بالین

/bAlin/

    bed
    bedside
    pillow
    bad - side

فارسی به انگلیسی

بالین شناس
clinician

بالین مرده
deathbed

بالین ورز
intern

بالین ورزی
internship

بالین ورزی کردن
intern

مترادف ها

bedhead (اسم)
بالین

bedside (اسم)
بالین، کنار بستر

headboard (اسم)
بالین

پیشنهاد کاربران

بستر, نهالین
واژه بالین
معادل ابجد 93
تعداد حروف 5
تلفظ bālin
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bālēn و bālīn]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی bAlin
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
باسلام و عرض ادب
بالین در معنی خاص خود که متأسفانه در نوشتارها کمتر به این معانی توجه می شود، به رختخواب پهن شده اطلاق می گردد. مثال: جمعی از مسئولین بر بالین وی حاضر شدند. اگر موافقت گردد، بالین یعنی� بستر پهن شده� با تشکر
سلام و عرض ادب
کلمات فارسی گاهی باید در جای خاص خود به کار روند که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد. بالین یا همان رختخواب که نام های دیگری هم دارد، به بستری اطلاق می شود که پهن شده و شخصی در آن استراحت کند. مثال: جمعی از مسئولین بر بالین وی حاضر شدند.
...
[مشاهده متن کامل]

پس بالین اگر مورد تأیید قرار گیرد، در معنای خاص خود یعنی �بستر پهن شده�
با تشکر

بستر
بالین بستر بدن
بالین:منسوب به بال، طرف بازو.
مانند؛
سَرین:منسوب به سر، طرف سر.
پایین:منسوب به پا، طرف پا.
بالین: در پهلوی بالن bālēn بوده است .
( ( که ایدون به بالین شیرآمدی
ستمکاره مرد دلیر آمدی ‏ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 313. )

بستر، بالش، بالشت، متکا

بپرس