crow, swell
بالیدن
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تحریک کردن، زخم زبان زدن، بالیدن
اراستن، لاف زدن، بالیدن
بالیدن، فخر کردن، تفاخر کردن
بزرگ کردن، بالیدن، درشت کردن، زیر دوربین بزرگ کردن
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن
ستودن، بالیدن، درخشیدن، فخر کردن، شادمانی کردن
به رخ کشیدن، لاف زدن، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، رجز خواندن، قپی کردن
به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن، جولان دادن
باد کردن، لاف زدن، بالیدن، رجز خواندن، قپی کردن، با تکبر راه رفتن
بالیدن، خود را اراستن، بخود بالیدن، با منقار و زبان خود را اراستن
ارایش دادن، بالیدن، با پر اراستن
بالیدن، بر پا کردن، نصب کردن، واگذاشتن
پیشنهاد کاربران
رویش
در پهلوی واژه بالستیک یا بالیستیک به معنی بلند مرتبه وجود داشته که الان واسه نوعی موشک بکار میره
به نظر واژه عالی از این واژه گرفته شده و در اصل فارسی هست نه عربی و همریشه با واژه بالیدن و بالیستن
به نظر واژه عالی از این واژه گرفته شده و در اصل فارسی هست نه عربی و همریشه با واژه بالیدن و بالیستن
بالیدن
فخر کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نازیدن. بالیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
عملت کو، به عمل فخر کن ایرا که خدای
با تو ازبهر عمل کرده در این وعده ثواب.
ناصرخسرو.
غایت کام و دولت است آنکه به خدمتت رسید
بنده میان بندگان فخر کند به چاکری.
سعدی.
عملت کو، به عمل فخر کن ایرا که خدای
با تو ازبهر عمل کرده در این وعده ثواب.
ناصرخسرو.
غایت کام و دولت است آنکه به خدمتت رسید
بنده میان بندگان فخر کند به چاکری.
سعدی.
بالیدن : رشد کردن
دکتر کزازی در مورد واژه ی بالیدن می نویسد : ( ( بالیدن به معنی رشد کردن است و در پهلوی والتنwālitan بوده است. ) )
( ( ببالید کوه، آبها بر دمید؛
سرِ رُستنی سویِ بالا کشید ) )
... [مشاهده متن کامل]
توضیح بیت : کوه برآمد و بالا برافراخت و آبها بر جوشیدند و گیاه بررُست و سر به سوی فراز بر کشید.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 ) .
دکتر کزازی در مورد واژه ی بالیدن می نویسد : ( ( بالیدن به معنی رشد کردن است و در پهلوی والتنwālitan بوده است. ) )
( ( ببالید کوه، آبها بر دمید؛
سرِ رُستنی سویِ بالا کشید ) )
... [مشاهده متن کامل]
توضیح بیت : کوه برآمد و بالا برافراخت و آبها بر جوشیدند و گیاه بررُست و سر به سوی فراز بر کشید.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 ) .
فخر ورزیدن ، لذت بردن ، مایه مباهات
بر خود بالیدن رو من خیلی دوست دارم و استفاده میکنم
بر خود بالیدن رو من خیلی دوست دارم و استفاده میکنم
فخار
افتخار
در معنی " افتخار کردن" بکار می رود که حاکی از رشد روانی/ درونی بر اثر عاملی خارجی ست. . . همانند بهره بردن ( حظ کردن ) یا لذت بردن از یک پدیده ی مثبت ( نعمت ) . . . " بال" به معنی رشد و فزونی بوده است.