بالغ

/bAleq/

    adolescent
    adult
    full-blown
    full-grown
    grown-up
    marriageable
    mature
    pubescent
    ripe
    of age
    amounting

فارسی به انگلیسی

بالغ شدن
mature, swell, turn, to come of age

بالغ شدن بر
aggregate, amount, come, total, to amount to

بالغ شدن به
number

بالغ شونده
rising

بالغ و مکلف اعلام کردن
confirm

بالغ کردن
mature

مترادف ها

full (صفت)
مطلق، کامل، انباشته، بالغ، تمام، مفصل، پر، لبریز، رسیده، سیر، مملو، اکنده

adolescent (صفت)
جوان، بالغ، رشید

adult (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، به حد رشد رسیده، با وقار

mature (صفت)
کامل، بالغ، سررسیده شده

ripe (صفت)
بالغ، پخته، رسیده، پر اب، جا افتاده، چیدنی

major (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، بیشتر، عمده، ارشد، بزرگتر، اعظم، اکبر، مهاد، بیشین

full-fledged (صفت)
کامل، بالغ، رسیده، تکامل یافته

marriageable (صفت)
بالغ، درخور عروسی، تنه شوهر

پیشنهاد کاربران

جوان
بالغbāloq
پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن، یا استخوان فیل:
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب
آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب
بالِغ: بُرنا، پخته، رسیده، رسا، بزرگ - شده
پشتِ لب سبز شده ( به آرش ویژه ی آن )
بالغ رسیده جوان رسید بزرگ

grown
رسا

بپرس