باقی مانده

/bAqimAnde/

    remainder
    residue
    remaining
    hangover
    remnant
    residual
    surplus
    oddment
    remainder
    residuary
    residue
    rest
    vestige
    difference
    relict
    [adj.] remaining

مترادف ها

rest (اسم)
سامان، استراحت، اسایش، نتیجه، باقی، باقی مانده، تکیه، رستی، بقایا، فراغت، تجدید قوا، سایرین، دیگران، الباقی، موقعیت سکون

surplus (اسم)
اضافه، باقی مانده، زیادتی، مازاد، زیادی

residue (اسم)
ته نشین، باقی مانده، پس مانده، زیادتی، فضله، فضولات، پس ماند، قسمت باقی مانده، تفاله مانده

fragment (اسم)
خرده، تکه، قطعه، پاره، باقی مانده، قطعات متلاشی

debris (اسم)
خرده، اوار، باقی مانده، اثار مخروبه، اشغال روی هم ریخته

odds and ends (اسم)
چیز، خرت و پرت، باقی مانده، تکه و پاره

residuum (اسم)
رسوب، تفاله، تفاضل، باقی، باقی مانده، پس مانده

remainder (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین

remnant (اسم)
اثر، باقی مانده، بقیه

dregs (اسم)
درد، باقی مانده، چیز پست و بی ارزش

leavings (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، ته مانده

loose end (اسم)
باقی مانده، ته مانده، انتهای تاریانخ، سر ازاد نخ، چیز استفاده نشده، انتهای شل هر چیزی

survivor (اسم)
باقی مانده، بازمانده، شخص زنده

remaining (صفت)
باقی مانده، مانده

relict (صفت)
باستانی، باقی مانده

extant (صفت)
موجود، پدیدار، باقی مانده، دارای هستی، نسخهء موجود و باقی

residual (صفت)
رسوبی، باقی مانده، پس مانده

residuary (صفت)
رسوبی، باقی مانده، مانده، موصی له، وارث طبقه دوم

پیشنهاد کاربران

Remnant
باقی = باقی مانده
بده ساقی مِیِ باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رُکن آباد و گُلگَشت مُصَلّا را
حافظ
پیشنهاد واژه در دانش مزداهیک ( ریاضی ) : ( پی مانده/پی ماندَن ) = ( باقی مانده/باقی ماندن )
پارسی/آلمانی/انگلیسی
پی مانده/remainder / Rest
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی/ آلمانی / انگلیسی
پی ماندَن/ to remain /uebrigbleiben ، bleiben

مابقی
الباقی
بازمانده، ماندنی
Fragmented
تمامه
الباقی، بازمانده، باقی، به جای مانده، بقایا، بقیه، پس مانده، تتمه، مابقی، مازاد
تتمه

بپرس