باقی

/bAqi/

    remainder
    balance
    difference
    rest
    arrear
    remaining
    left
    immortal
    survivor
    [adj.] remaining
    existent
    extant

فارسی به انگلیسی

باقی اوردن
to have a deficit

باقی دار
having a deficit or debt, owing a balance

باقی گذاردن
to leave

باقی گذاشتن
leave, bequeath

باقی ماندگان
remainder, remains

باقی ماندن
abide, last, leave, perdure, persist, persistence, remain, stay, rest, to be left (over)

باقی ماندن شغل
continue

باقی ماندن محل
continue

باقی مانده
remainder, residue, remaining, hangover, remnant, residual, surplus, oddment, remainder, residuary, residue, rest, vestige, difference, relict, [adj.] remaining

مترادف ها

residuum (اسم)
رسوب، تفاله، تفاضل، باقی، باقی مانده، پس مانده

remainder (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین

gleanings (اسم)
باقی، ته مانده درو

remains (اسم)
باقی، بقایا

leftovers (اسم)
باقی

leavings (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، ته مانده

rest (اسم)
سامان، استراحت، اسایش، نتیجه، باقی، باقی مانده، تکیه، رستی، بقایا، فراغت، تجدید قوا، سایرین، دیگران، الباقی، موقعیت سکون

current (صفت)
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال

پیشنهاد کاربران

مانا
برجا
باقی : پاینده
بجای : باقی. پایدار. ثابت :
چو دریا و کوه و زمین آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
یکی تیزگردان و دیگر بجای
بجنبش ندادش نگارنده پای.
فردوسی.
بعد بسی گردش بخت آزمای
او شد و آوازه ٔعدلش بجای.
نظامی.
هنوز 20 دقیقه از زمان باقی مانده
هنوز 20 دقیقه از بازی مانا مانده / هنوز 20 دقیقه از بازی بازمانده
باقی عمر = مانای عمر / بازماند عمر
باقی = مانا / بازماند
پایدار
مابقی
الباقی
تمامه ( باقی مانده ، بقیه )
ابد مدت
باقی : از اصطلاحات سه علم استیفاء ، سلوک و کلام است.
استیفاء: ". . . و اگر خرج کمتر آید لاشک در آن حساب باقی باشد و مدالباقی. . . کشند"
کلام : ". . او باقی است به ذات خود نه به صفتی دیگر"
سلوک : فنا عبارت است از نهایت سیر الی الله و بقا عبارت است از بدایت سیر فیالله . . . "
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ نفایس الفنون " ذیل بقاء ، فنا، باقی

پابرجا
بجا/ بجای
باقی = برجا/برجای
همواره واژه ی اربی باقی به ریخت�باقی می ماند/نمی ماند/است/نیست و . . . بکار می رود؛ که نزدیک به همه ی آنها می توان از واژه پارسی �برجا� بهره برد.

پایسته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس