باوجود. [ وُ ] ( ص مرکب ) باکفایت. باعرضه. باشخصیت. کس. صاحب وجود. || ( بکسرِحرف آخر یعنی �دال �، حرف اضافه مرکب و گاه حرف ربطمرکب ) اگرچه. با وصف ِ. ( آنندراج ) . با وجود اینها. با همه اینها. با این وجودها. و رجوع به وجود شود.
با + عُرضه . [به ضم عین و فتح ضاد] ( ص مرکب ) همت، طاقت، توانایی. با عُرضه: فردی که دارای همت و توانایی است. در استفاده عملن عُرضِه ( با کسر ضاد ) تلفظ می شود.
توانایی انجام دادن کارهای مختلف.
توانایی انجام دادن کارهای مختلف.