باعث شدن


    effects
    effectuate
    elicit
    elicitation
    get
    occasion
    operate
    provoke
    send
    to cause or occasion

فارسی به انگلیسی

باعث شدن ناگهانی
precipitation

پیشنهاد کاربران

گاهی می توان از {فراهم کردن/چیزی را فرآهم کردن} به جای {باعث شدن} بکار برد.
بِدرود!
پدیدار گردانیدن
🇮🇷 کارواژه ی برنهاده: دستآویختن 🇮🇷
یا دستاویز شدن
منجر شدن ، کشیده شدن
چیزی را سبب شدن ، چیزی را حادث شدن و به وجود آوردن
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن
نتیجه دادن؛ باعث شدن
مثال:
سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
در پی داشتن، زمینه ساز شدن
نمونه:
نخوردن چربی و شیرینی، باعث کاهش گِرانه ( وزن ) می شود.
نخوردن چربی و شیرینی، کاهش گرانه ( وزن ) را درپی دارد یا زمینه ساز کاهش گرانه است.
موجب شدن
- مورث امری شدن ؛ سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزه ٔ پیدایش آن گشتن.
سبب شدن

بپرس