باطن

/bAten/

    interior
    heart
    mind
    inner man
    inwardness
    interiot
    conscience

فارسی به انگلیسی

باطن بین
seeing the inward

مترادف ها

conscience (اسم)
وجدان، ضمیر، باطن، دل

inside (اسم)
باطن، داخل، تو، اعضای داخلی

پیشنهاد کاربران

برابرواژه ی �ذهن� چیست؟؟؟
من خودم بسیار می اندیشیدم که به جای واژه �ذهن� در زبان پارسی چه بگوییم.
در کشف المحجوب دیدم که نوشته شده بود: ذهن یعنی هوش.
من خودم کمابیش واژه ی هوش را برای ذهن نمی پذیرم، درخور هم نیستند.
...
[مشاهده متن کامل]

کس دیگری را دیده بودم که به جای �ذهن� می گفت: �نهان�.
نهان هم خوب نیست چون نهان به جای ضمیر و باطن بکارمی رود.
پس از کندوکاوهای بسیار به واژه ی �اندیشمان� رسیدم.
اندیشمان: اندیش مان.
چنان که: در ذهن من این می گذرد که. . . در اندیشمان من این می گذرد که. . .
واژه ی اندیشمان برای ترجمانی نوشتارهای هستی شناسیک بسیار خوش کاربرد خواهد بود: )
پارسی را پاس بداریم.

باَطن
سلیم
باطن: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی پنهانه، نهانه می باشد.
جنان
باطن دگرگون شده به تن یا در تن است ، در هندی به آن pet می گویند و در لاتین به آن Intus می گویند
باطن : به تن
ای انسان آئینی و دینی، فرقه ای و حلقه ای رها کن و بر زمین بگذار این آئین یکتا پرستی / که نبوده و نیست چیز دیگری الا فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ به قول شیخ بزرگوار از پیش در قدیم قومی بود در معنا جمع و به صورت پراکنده / اعضای همان قوم امروز در نماز جماعت در صورت جمع و به معنا پراکنده/ ظاهر و باطن یا عَرَض و جوهر و یا فرم و محتوا / لفظ و معنا یا قالب و خمیر مایه ، بیرون و درون ، سیما یا جمال و جلا ش هر دو یکی اند نکن آنها را به دلخواه از هم جدا/ابعاد بیمکانی و بیزمانی و زمان و مکان ش هر دو روی هم بیکران و هردو هم مطلق و هم نسبی / فقط فهم ها و عقل ها یا خرد های معیوب و ناقص کنند آنها از هم جدا / نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن هست امر خدا / فقط وسوسه های شیطانی پندارد این دو جنبه را از همدیگر جدا / ماده و روح نیم زوج های بنیادی اند همزاد و هم ارز و هم بازی / نشوند هرگز از هم تفکیک و جدا رها نکنند هیچگاه این بازی / روان لایه لطیف و ظریف و درونی میانجی و شفیع و واسطه بین آنها/ گر ماده سنگ باشد روان ملات بین سنگها و روح گچ و زینت بخش نمای ملات و سنگ ها / گر بار دیگر روح آجر تف داده شده باشد روان بازهم گل بین آجر ها و ماده گچ و زینت بخش گل و آجر ها/
...
[مشاهده متن کامل]

عوالم بهمراه آسمان ها و زمین ها هفت تا بطور همسان در محتوای هرکدام از جهان ها / در روند ظهورات و پیدایش ها و به کثرت رسیدن های متوالی در طول این راه و سفر بسیار طولانی/ همیشه پنج عالم متوالی روحی - روانی اند با بذر قابل رشد مادی / و همیشه دو عالم مانند این دنیا مادی - روانی اند با بذر قابل رشد روحی / جمیع پیشینیان و من و تو و ما و شما در این حال و کلیه آیندگان تا پایان انقراض همیشه تعلق داریم به این دنیا و نه آن شش دنیا / پس کیانند انسان ها و موجودات آن شش دنیا ای جام جهان نما آنها را بنما بر ما /تا شویم مثل شمس و مولانا شاد و کنیم رقص سما / یا مانند حافظ شیرین سخن از دست دل شکایت کنیم و گوییم / دل از من سال ها طلب جام جمع میکرد / وآنچه خود داشت تمنای آن ز بیگانه میکرد / محتوای یکسان دل شاعر و آن جام جهان نما چه بود و کدام بود / آیا هفت خوان رستم و اسفندیار شیخ طوسی حکیم ابوالقاسم فردوسی/ یا وادی های هفتگانه عرفانی و هفت شهر عشق عطار و مولانا /یا هفت اورنگ جامی و هفت پیکر نظامی و بازی هفت سنگ بچه های روستایی / یا هفت کوه و هفت چشمه و هفت اقلیم و دیار و دریا / یا هفت گناه و تشریفات پیروان دین ایسا مسیح/ یا شمعدان هفت شمعی منورا یا هفت چراغ قوم یهود / یا چاکرا های هفتگانه گانه انرژی بر پشت زنان و مردان از دنبالچه تا فرق سر حکیمان و عارفان هندو و بودائی/ یا یک اهو را مزدا و شش امشاسپند آیین زرتشت روی هم هفت تا / یا معنای نهفته در پشت پرده ظاهر مجلل و باشکوه رسم چیدن سفره هفت سین در عید نوروز ایرانی ها / یا سرانجام روی سطوح درونی و بیرونی آن جام هفت خط دایره وار / آیا آن دوایر هفتگانه اشاره داشته اند به مدارات پنج سیاره منظومه و دو مدار ماه و خورشید به دور زمین / براستی آفرینندگان گم نام اولیه آن جام جهان نما کی بوده اند / پادشاهان پیشدادی و کیانی یا خردمندان گم نام میترایی آفرینندگان گردونه مهر و سمبل چلیپا روی آن / در اعصار دور دست تاریخ قبل از پیدایش خطوط میخی سه گانه سومری و ایلامی و اُگاریتی و هیروگلیف مصریان/ گردونه یا چرخه طبیعی تولد و مرگ خردمندان گم نام هندو با سمبل سواستیکا روی آن آیا با گردونه مهر میترائیان باشد هم معنا ؟ / اگر پاسخ این سوال آری یا بله و یامثبت بود پس کدام ست آن معنا نهفته در باطن واقعیت و در پشت پرده سمبل ها و نمود و نماد ها ؟/

هو الاول و هو الآخر: هو یا خدا اول و آخر است .
این آیه قرآنی از دیدگاه من ناقص می باشد و آنهم به این علت و دلیل ساده و بدیهی که هو الوسط را از قلم انداخته است. اما در بخش دوم آیه یعنی هو الظاهر و هو الباطن به معنای هو یا خدا ظاهر و باطن واقعیت ، سعی کرده است که نقص بخش اول آیه را رفع نماید. پس از این مقدمه کوتاه، بخش عینی واقعیت علارغم کثرات و فراوانی های گوناگون در مقایسه با بخش باطنی واقعیت بسیار ناچیز می باشد. باطن واقعیت عبارت از اتم ها و ملکول ها و ژن ها و بافت ها و ارگان های زیر پوست در بخش غیر زنده و زنده طبیعت نمی باشد بلکه امکانات بالقوه که هنوز به فعلیت نرسیده اند، اما هرکدام به موقع و نوبه و ترتیب خاص و ویژه خویش در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن به ظهور و پیدایش خواهند رسید و از حالت قوه به حالت فعل می رسند . امکانات بالقوه دو نوع اند ؛ یکی واجب و ضروری و اجتناب ناپذیر از قبیل خوبی ها و زیبایی ها و امورات و موضوعات مفید و خیر و دیگری غیر واجب و غیر ضروری و اجتناب پذیر مانند بدی ها و زشتی ها و امورات و موضوعات مضر و شر. یک مثال در مورد امکانات بالقوه : در حال حاضر روی کره زمین حدود هفت میلیارد انسان زندگی می کنند، از همین لحظه به بعد تا صد سال آینده جملگی خواهند مرد ( به استثنای عده قلیل و انگشت شماری از نوزادان امروز که اندکی بیش از صد سال عمر کنند ) اما در عوض حدود هشت تا نُه میلیارد انسان نو ( صرف نظر از گیاهان و حیوانات نو ) ظرف این صد سال پا به عرصه بخش عینی واقعیت خواهند گذاشت و از حالت قوه به فعلیت خواهند رسید. در حال حاضر این همه افراد انسانی بصورت امکانات بالقوه و ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و طرح و برنامه در بطن خمیر مایه ساختاری این واقعیت و طبیعت موجود می باشند و نه به صورت موجودات مجرد و یا اینکه عقل های آنان در عالم عقول به اصطلاح مجرده و یا خیالات آنان در عالم به اصطلاح خیال و من ها یا خود ها و یا نفوس مجرد آنان در عالم به اصطلاح نفوس مجرده و یا روح آنان در عالم به اصطلاح ارواح و یا روان آنان در عالم ایده های افلاطون و یا جان آن در جهان باقی در پیش جان جانان باشد. کلیه ابعاد وجودی این انسان های نو در بطن یا باطن همین واقعیت موجود اند و نه در جای دیگر. بخش باطنی واقعیت دقیقا شش برابر بخش عینی آن می باشد، نه یک ذره کمتر و نه یک ذره بیشتر. البته بخش عینی واقعیت علاوه بر آن شش بخش کلی و باطنی، در نوع خاص و ویژه خویش دارای بخش غیبی و غیر تجربی مربوط به خود هم می باشد. این هفت بخش کلی هرکدام به یک تعداد مساوی دارای لایه ها یا سطوح و یا مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و اخَس و دیگری نهایت کمال و اشرف می باشند در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد و تا زمانیکه کلیه این لایه ها یا سطوح و یا مراتب و درجات مختلف تکاملی هرکدام پشت سرهم در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی به ظهور و پیدایش نرسند و عمر های دنیوی کلی و جزئی خود را تجربه و سپری ننمایند، خبری از فرا رسیدن آخر زمان و برپایی قیامت جمعی - کبرائی دینی نخواهد بود. من خودم از طریق شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضی به خداوند متعال و مبداء و معاد اعتقاد و باور و ایمان و امید دارم و نه از طریق معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفان دینی.
...
[مشاهده متن کامل]

بر خلاف بینش و باور ادیان توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام که بر اساس آن انسان فقط دارای یک زندگی دنیوی می باشد که پس مرگ به زندگی برزخی ( در ادیان یهودیت و مسیحیت هیچگونه خبری از عالم میانی برزخ و زندگی برزخی در دست نمی باشد ) و پس از آن به دو زندگی اخروی بهشتی یا جهنمی منجر میگردد ، هرفرد انسانی در این دنیای واقعی و عینی و شهودی و بهمراه آن به تعداد مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد اشاره شده در بالا می باشد که به روش علمی بطور دقیق قابل محاسبه و تعیین می باشند. برای انجام چنین محاسبه ای با یک ماشین حساب معمولی نیازی نداریم که علامه دهر یا فرهیخته و فرخنده و فرزانه باشیم ، بلکه کشف دو ثابت کلی و جاودانه زیر کافیست :
الف - طول زمانی سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد به سال شمسی .
ب - طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی.
آنگاه نتیجه بند الف را بر نتیجه بند ب تقسیم و نتیجه آنرا دوباره تقسیم بر عدد ۷ می نماییم و از این راه و روش علمی تعداد زندگی های دنیوی خودرا محاسبه می کنیم و آنرا بخاطر می سپاریم و می دانیم که مقدار آن برای تک تک افراد انسانی مساوی و یکی می باشد.

باطن یعنی درون
مثلا باطن انسان یعنی درون انسان
چیزی که در نگاه اول و سطحی از نظر ما پوشیده و پنهان باشد.
طویت
نهان. . پنهان
پنهان، ناپدید، نهان، اندرون، داخل، درون، دل، ضمیر، طینت، قلب، نیت، اصل، حقیقت، صریح، ظاهر، خلوت، نهاد

( بطن ) به معنای شکم ، و در اصل به معنای پنهان است ، دلیل نامیدن شکم به پنهان به این دلیله که غذا رو توی خودش پنهان میکنه، باطن کار :هم به معنای آنچه که پنهان باشه از آن کار نامیده شده و در ظاهر مشخص نیست
...
[مشاهده متن کامل]
اشاره دارد، باطن کف ( کف دست ) منظور قسمت، پوشیده دست از داخل است، باطن کف شامل نوک انگشتان و فاصله بین انگشتان نمیشه چون واضح و آشکاره، و باچشمانمون می تونیم اون رو ببینیم، و بکار بردن باطن در قرآن برای خداوند ( نامحدود ) به این دلیله گفته میشه چون از چشمان ما که محدوده ، و همینطور عقل ما که محدوده پنهان شده و در واقع با چشمامون و عقلمون نمی تونیم خداوندی روکه نامحدوده رو ببینیم و در مورد چگونگی و چیستی او سؤال کنیم پس لفظ باطن مناسب باری تعالاست.

سرشت درون زشت
بطن وجودالله درجسم خاکی انسان باپرتو نورخود درخاک تیره انسان رابه حرکت درآورد
برگشت باطن واژه عربی به فارسی همان اندر و اندرون می باشد که با فرهنگ هندو اروپایی ریشه - en به چم داخل یا in یکی هستند. از این ریشه در اوستا antara و در سانسکریت antarā یادآور شده. از همین ریشه در انگلیسی
...
[مشاهده متن کامل]
ده ها واژه ساخته شده مانند in, enter, internal , endiscopy. enema و غیره. در اتدرون من خسته نداوم کیست —حافظ

نهاد
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هیناپ ( کردی: هه ناو )
ژیتاس ( سنسکریت: چِتاس )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس