بازیگر

/bAzigar/

    actor
    actress
    artist
    artiste
    entertainer
    performer
    player
    thespian
    buffoon

فارسی به انگلیسی

بازیگر اصلی
lead

بازیگر پانتومیم
pantomimist

بازیگر تراژدی
tragedienne

بازیگر دوره گرد
busker

بازیگر علی البدل
understudy

بازیگر غیر مهم
extra

بازیگر فرعی
walk-on

بازیگر ناشی
ham

بازیگر نمایش های مینسترل
minstrel

مترادف ها

actor (اسم)
بازیگر، هنرپیشه، شاکی، حامی، خواهان

performer (اسم)
بازیگر، سازنده، ساز زن، ایفا کننده

puppeteer (اسم)
بازیگر، خیمه شب باز

mummer (اسم)
بازیگر، هنرپیشه صامت، بازیگر نقابدار ایام نوئل

stager (اسم)
بازیگر، ادم کهنه کار، گرگ باران دیده

پیشنهاد کاربران

قطعا بازیگری بزرگترین رویاست ، هنر بازیگری
بازیگر= Actress
رویای بزرگم ( بازیگری )
من حتما بازیگر می شود !
تمام. . . .
بازیگری یعنی وجود من یعنی اگه یک روز روی صحنه تئاتر نرم وبازی نکنم میمیرم ودراینده بازیگر میشم
بازیگری یعنی شغل مقدس و جان بخشیدن به شخصیت است
actor به معنی بازیگر مرده
actress هم به معنی بازیگر زنه

بپرس