deter (فعل)
ترساندن، باز داشتن، تحذیر کردن
stay (فعل)
ماندن، باز داشتن، نگاه داشتن، باقی ماندن، توقف کردن
ban (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، بستن، ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن
forbid (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، ممنوع ساختن، منع کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن
interdict (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، رد کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن، ممنوع کردن، محجور کردن، نهی کردن
bar (فعل)
باز داشتن، بستن، مانع شدن، مسدود کردن، از بین رفتن رد کردن دادخواست
hold (فعل)
چسبیدن، باز داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، منعقد کردن، تصرف کردن، نگه داشتن، در دست داشتن، جا گرفتن
arrest (فعل)
توقیف کردن، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلوگیری کردن
detain (فعل)
توقیف کردن، باز داشتن، معطل کردن
impeach (فعل)
متهم کردن، احضار نمودن، باز داشتن، عیب جویی کردن، بدادگاه جلب کردن، تردید کردن در، اعلام جرم کردن
encumber (فعل)
باز داشتن، اسباب زحمت شدن، دست و پای کسی را گرفتن
prevent (فعل)
باز داشتن، جلوگیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن
debar (فعل)
باز داشتن، مانع شدن، محروم کردن، ممنوع کردن
dissuade (فعل)
باز داشتن، دلسرد کردن، منصرف کردن
block (فعل)
باز داشتن، بستن، مسدود کردن، بند اوردن، مانع شدن از، قالب کردن
contain (فعل)
باز داشتن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، دارا بودن، محتوی بودن، محدود نگاهداشتن
impede (فعل)
باز داشتن، مانع شدن، ممانعت کردن، مشکل کردن
stow (فعل)
انباشتن، باز داشتن، پر کردن، تنگ هم چیدن، خوب جا دادن