بازداشت

/bAzdASt/

    apprehension
    arrest
    bust
    detainment
    detention
    roundup
    seizure
    prevention
    pinch

فارسی به انگلیسی

بازداشت در بیمارستان
house arrest

بازداشت در خانه
house arrest

بازداشت در زندان اسیران جنگ
internment

بازداشت شدگان جنگی
internee

بازداشت مجدد
remand

بازداشت ناسزاوار
false arrest

بازداشت کردن
arrest, bust, seize, nab, pinch, to arrest or delain

مترادف ها

curb (اسم)
جلوگیری، بازداشت، زنجیر، عنان، جدول، لبه پیاده رو، هویزه، حاشیه پیاده رو

arrest (اسم)
توقیف، بازداشت

detention (اسم)
توقیف، بازداشت، حبس

arrestment (اسم)
توقیف، بازداشت

deterrence (اسم)
بازداشت، بازداری

backset (اسم)
بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود

dissuasion (اسم)
بازداشت، بازداری، انصراف، دلسرد سازی

forbiddance (اسم)
جلوگیری، بازداشت، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن

stoppage (اسم)
جلوگیری، بازداشت، ایست، سد

پیشنهاد کاربران

توقیف
چهار مرحله کشاورزی کاشت، داشت ، برداشت، آیش
مرحله دوم داشت از بن دار
باز= چرخه، تکرار
تکرار مرحله داشت
رشد دوباره ، از نو برپا دار
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " بازداشت" را به جای واژه ی " نهی ( در دانش معانی ) " به کار برده است.
موقوف

بپرس