بازدار

/bAzdAr/

    hedge
    balk
    check
    curb
    deterrent
    hindrance
    impediment
    inhibition
    inhibitory
    preventive
    punitive
    restraint
    restrictive
    falconer

مترادف ها

inhibitor (اسم)
مانع شونده، بازدار، جلوگیری کننده

پیشنهاد کاربران

در زمان گذشته و در فرهنگ شهر ایج در استان فارس به کسانی که به عنوان ناظر بر محصولات کشاورزی رعیت گماشته می شدند و از رعیت محصول را دریافت می کردند و به طور هفتگی این محصولات را آن هم به قدر ناچیزی به رعیت
...
[مشاهده متن کامل]
می دادند که به این افراد ناظر یا بازدار گفته می شد که معمولا افراد ظالمی برای رعیت جماعت می بودند . بازدار گماشته دولت بر رعیت و محصولات آن گفته می شده است

کسانی که پرنده باز نگه میداشتن بازدار میگفتن

بپرس