بازجویی

/bAzjuyi/

    cross-examination
    inquiry
    inquisition
    interrogation
    investigation

فارسی به انگلیسی

بازجویی جنائی
inquest

بازجویی کردن از
to inquire

بازجویی کردن در
to investigate

مترادف ها

quest (اسم)
طلب، تحقیق، باز جویی، جستجو، جویش

investigation (اسم)
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ

inquiry (اسم)
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال

cross-examination (اسم)
بازرسی، استنطاق، باز جویی

inquest (اسم)
رسیدگی، استنطاق، باز جویی، جستار

cross-question (اسم)
استنطاق، باز جویی، سوال به طریق استنطاق

interrogation (اسم)
باز جویی

پیشنهاد کاربران

بپرس